زهرمارم عین قهوه ی ترک ، !!!

چقدر دلم بغل می خواد 

+ تــاریـخ ۱۳۹۹/۱۲/۰۴ ساعـت 23:57 به قـلـم نسرین |
 

#حواشی_سیزده_به_در

ولی اینم بگم که از دست خودم ناراحتم چون اونجوری که دلم می خواست رفتار نکردم باید تو رفتارم بیش تر دقت کنم

مثلا وقتی پسرمو دعوا کردم اصلا لازم نبود جلو خواهر شوهر یا برادرش دعواش می کردم
و اصلا حتی لازم نبود از دست شاه پسرم ناراحت بشم خب بچه س دیگه 🤦‍♀دوست داره تو هوای سرد آب بازی کنه

یا اینکه شاهزاده کوچیک وقتی خسته م کرد و مدام دنبالش بودم نباید کوچک ترین اعتراضی جلو ی دیگران می کردم


یا اینکه چه دلیلی داشت من برم کنار خانم های قلیونی بشینم🤦‍♀

دوست دارم حرف دلمو اونجور که میخواد اینجا بزنم پس ببخشید
از نظر من کثیف ترین خانم ها اون خانم هایی هستند که مشترک با آقایون قلیون می کشند هر چی فکر میکنم تو کتم نمیره یه خانم چجوری شأنش رو میاره پایین و در کنار مرد های آشنا که هیچ در کنار غریبه ها قلیون می کشه و اینکه چجور یه قلیون بین سی تا چهل نفر می گرده و باز همون سَری رو تو دهنشون می کنن
اونم قلیونی که فقط چهارده روز طول میکشه سم یکبار استفاده از قلیون از داخل کبد پاک بشه و کلی مضرات دیگه

من قلیون دوست ندارم اما نفی نمی کنم که همه مثل من باشند ولی به نظر من یه خانم قلیون میکشه حرمت خودش رو حفظ کنه و با خانم ها بکشه نه پیش اون همه مرد غریبه و دهنی 🤢

جمع بندی
در جمع تا می توانم سکوت کنم
جلوی دیگران شاهزاده هایم را دعوا نکنم
فاصلمو با قلیونی ها حفظ کنم
دور آتیش یا هر جای دیگه که آقایون بودن ، نرم بخاطر حفظ شانیت خودم
 
+ تــاریـخ ۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ساعـت 15:8 به قـلـم نسرین |
سیزده به در ما که خوش به در شد
ان شاءالله که سیزده به در شما هم خوش به در شده باشه

+ تــاریـخ ۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ساعـت 15:7 به قـلـم نسرین |
ما بودیم و عشق بود و آتش
ما بودیم و مهر بود و آب

ما بودیم و صفا بود و هوای خوب



ما و صندلی و دور آتیش

حرارت آتیش که می سوزوند صورتمون

هوای سرد و پالتو

بوی دود و خاکستر

#سیزده به در مهربون ما

+ تــاریـخ ۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ساعـت 15:6 به قـلـم نسرین |
 

 

--- 
Saturday, March 3, 2018 ---
Channel created
41
 1:19 AM
بسم الله الرحمن الرحیم
48
 1:25 AM
سلام
کانال زندگی می بافم عزیز بلخره باز منو مجاب کرد به دوباره نوشتن
و
دوباره کانال زدن
@zendegimibafam
49
edited 1:41 AM
مردی که به جای طرفداری کردن از همسرش به طرفداری فرزندش میپردازد اولین ضربه را خود به فرزندش میزند

یا به قول معروف پشتی بچه در آمدن آن هم بیخودی و الکی یا از روی دلسوزی

نتیجه آن نه تنها می شود له شدن شخصیت مادر خانواده بلکه شخصیت و اقتدار خودش (پدر خانواده )‌ را هم از بین می برد


شاه اکثرا به جای پشتی من درآمدن از پشتی شاهزاده اول در میاد
این مساله اینقدر عمیق شده تا جایی که شاهزاده اول تا جایی که میتونه ازاین قضیه سواستفاده میکنه
و من هم به عنوان مادر مورد مواخذه شاه قرار می گیرم و نمی تونم از خودم دفاع کنم :|
زمانی که شاه منزل هست من جرات هیچ گونه جر و بحثی با شاهزاده اول را ندارم
49
 1:47 AM
چقدر بده که من اینجا الان در آن واحد یه جایی رو واسه خودم ندارم که تنها برم بشینم و اهنگ بی کلامم رو گوش بدم و با آرامش بنویسم

به امید روزی که بلخره من هم برم از این دق مرگ خونه :pray:
46
 1:52 AM
روز زن

روز زن نزدیک هست
من تصمیم گرفتم که روز زن رو از تقویم ذهن خودم حذفش کنم تا اینکه اگر بازهم بی کادو اومد خونه تو برجکم نخوره

شاید هم من واقعا شرایطش رو درک نمیکنم
#روز_زن
46
 2:40 AM
مدیتیشن چیست؟ مدیتیشن به معنای متمرکز کردن ذهن است. این تمرکز میتواند بر روی یک صدا، عبارت یا دعا، شئ، تصویر، آگاهی از خویشتن، نحوه تنفس، فرائض دینی و... صورت گیرد. هدف از این کار آگاهی از لحظه حال، رسیدن به آرامش، و کاهش استرس است. مدیتیشن موجب ارتقای شخصیت و رشد روحانی و معنوی می شود.

 

هدف از مدیتیشن:

مدیتیشن می تواند به آرامش افراد در استرس، به حفظ سلامتی و به بهبودی بیماران کمک کند .کسانی که مدیتیشن را به صورت مرتب انجام می دهند، هم کمتر دچار اضطراب و افسردگی می شوند و هم شادمانی و رضایت بیشتری از زندگی دارند. مدیتیشن آرامش عمیقی ایجاد می کند که در آن احساس توازن و تعادل فکری خواهید کرد. دستاورد این تعادل فکری افزایش بصیرت، ارتقای افکار، و خونسردی در برخورد با مشکلات است. آرامش و خود شناسی بیشتر و پذیرش بهتر دیگران روابط اجتماعی را نیز دگرگون می کند. مدیتیشن با ایجاد شرایط رهایی از استرس می تواند به کاهش علائم بسیاری از بیماریها کمک کند
+ تــاریـخ ۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ساعـت 15:1 به قـلـم نسرین |
 
ناگفته های یک زن نامی
با سلام برنامه زیر :point_down::point_down: رو اگه نصب کنید با هر بار باز کردن قفل گوشی موبایل این برنامه یه آیه براتون میاره که بخونید. از اول #قر

--- 
Tuesday, April 3, 2018 ---
41
 12:43 PM
امشب آرزو کردم که ای کاش مسیرم از این ور بود

#خونمون
45
 12:43 PM
یه شب تابستونی که نزدیک پاییزه ، روزاش گرم و شباش سرد ، من و تو باشیم و شاهزاده هامون
روی پشت بوم خونمون

جوج زده بودیم ، منقل رو از پایه ش جدا کردیم ، روی زمین ، زغالاش قرمز

روی زیلو ، رختخواب پهن کردیم
هر چهایی زیر پتو ، پتویی گل گلی قرمز ، دستامون زیرش از سرما جمع کردیم به خودمون ، پاهامون طرف منقل دراز
به آسمون نگاه کردیم ، پررر از ستاااااره
حرف می زنیم و حرف می زنیم ، با آرامش بی دغدغه

تو راه برگشت از مهمونی پیاده که میومدیم براش می گفتم
میگفت ، ان شاالله
گفتم ، مرسی
نگفت ، قربانت
میگم ، إ همیشه میگفتی قربانت
میگه ، قربانت


از آرزوهای خونه داری مستقل

#خیال_بارش_های_فکریم
609
 3:50 PM
Forwarded from زندگی می بافم
اگر شما هم مثل من قصد دارید در سال جدید آدم منظمی بشوید و خانه و زندگی مرتبی داشته باشید ، تنها چاره کار داشتن " برنامه ریزی " است.

یک کاغذ بردارید و همه کارهای خانه را مو به مو روی آن بنویسید.غذا پختن ، ظرف شستن ، جارو برقی کشیدن ، گردگیری ، مرتب کردن تخت یا جمع کردن رختخواب ، لباس شستن و ...

یک سری کارها هر روز باید انجام بشود مثل ظرف شستن و غذا پختن ، با اینها کاری نداریم.برای کارهای دیگر یک روز در هفته را اختصاص بدهید.

مثلا من سه شنبه ها را گذاشته ام برای شستن لباس ، چهار شنبه ها برای جاروبرقی ، دو روز در هفته برای گردگیری و ...
یک روز در هفته را هم بگذارید برای کارهای عقب افتاده و متفرقه مثل پختن و فریز کردن حبوبات.

با این برنامه صبح که از خواب بلند می شوید می دانید قرار است چکار کنید و دور خودتان نمی چرخید ، از آن طرف چون قرار نیست همه کارها را یک روزه انجام بدهید آنقدرها خسته نمی شوید که وقت برای خودتان و بچه نداشته باشید.

آنهایی هم که بچه کوچک و آویزان دارند بهترین راه این است که صبح ها زودتر از بچه بیدار بشوند حتی شده یک ساعت زودتر.

درگوشی بهتان بگویم سال گذشته هم همین برنامه را داشتم ، اوایل سال هم خوب پیگیرش بودم اما بعد بی خیالش شدم.
امسال اما قرار است سال خوبی باشد!

#برنامه_هایم_برای_سال_97

@zendegimibafam
 3:51 PM
Forwarded from در۲دل
#پیام_ناشناس
:envelope_with_arrow: پیغام جدید از *****:

من حدود سه ساله ازدواج کردم و از همون اول برنامه ریختم

اصلا فاز اونایی که میذارن خونه میپوکه بعد تمیز میکنن رو نمیفهمم:see_no_evil:

شنبه ها :جارو و بخارشو

یکشنبه ها: گردگیری کااامل

دوشنبه ها :مرتب سازیه داخل هرچی ،کلا جاهایی که معلوم نیست(مثل کابینت،کشو،کمد)

سه شنبه:حمام،دستشویی،اتو

چهارشنبه: جارو و گردگیری (مختصرتر از شنبه)

پنجشنبه کارهای عقب مانده و کمتر لازم: (مثل شستن بالکن،شستن طبقات یخچال)


گاهی مثلا دوشنبه میشه و میبینم کشو و کمدها از هفته قبل اصلا تغییر نکرده،انقدر کیف میــــده
@dar2delkon
--------------------
:leftwards_arrow_with_hook: جواب بده: /reply_MqwA65HvAlkP

:no_entry: بلاک کن: /block_z196bAt8vrWKiJ

🕰 تاریخچه مکالمه: #WXlZJkUaQpo3H3uJ

--------------------
:egg: شام مام، اسپانسر در2دل:
:ok_hand:شیکمو ها عضو شن:ok_hand:
50
 3:59 PM
به نظرم ضروری اومد پیام های بالا

بلخره بعد از چند سال دور خود چرخیدن و همه روز این همه کار را کردن و سر در نیاوردن از اینکه گره کارم کجاست تصمیم گرفتم این برنامه رو اجرا کنم :white_check_mark:
81
edited 8:24 PM
#دخترمن

کنارش نشستم ،
مثل همیشه کیف آرایش روی زانویش
آینه به دست
مژه های مصنوعی را گذاشت ، صبر کردم تا یکی را بگذارد زل زدم به صورتش تا فرق دو چشم را باهم مقایسه کنم
ابروهایش را قهوه ای _نارنجی کرد
داخل چشش مشکی
خط چشم ، ریمیل
سایه ی مشکی _آبی
کرم پودرش
رژ گونه اش
رژ لب قرمز که لب هایش را کلفت تر از حدش کند
موهای نارنجی

دختری هجده ساله با آرایش زنان چهل ساله
دختری که برای رفتن به مهمانی ساده همانند یک عروس آرایش می کند

به چه کار آید این میزان از آرایش ساختگی که با مقداری آب پاک شود در حالی که بویی از معرفت و شعور و ادب نبرده ای ؟

به معنی واقعی لولوتبدیل به هلو
و مثل همیشه ذهنم مشغول سوالی شد که تا به حال نپرسیدم ازش ...
بعد از ازدواج با همسر آینده ش نیز چگونه میخواهد چهره ی واقعی ش را پنهان کند
ساعت پنج صبح می خواهد مژه مصنوعی بزارد ؟
بلخره چه
برایشان پیش نخواهد آمد که باهم حمام بروند ؟
این کلاهبرداریست در ازدواج
آرایش دختر حدی دارد ،

اگر دختر دار شوم
به دخترم یاد خواهم داد

دخترم آرایش با آراستگی فرق دارد
دخترم قیمتت را آرایشت مشخص نمی کند ، علمت، شخصیتت، طرز تفکرت و رفتارت باعث می شود چگونه به رویت قیمت بگذارند

دختر من دختری باش که تورا به خاطر اخلاقت ، قلب مهربانت ، شعورت و فهمت، طرز کلام و برخوردت انتخاب کنند نه بر اساس مژه های بلند مصنوعیت

دختری باش که اگر روزی مانند مادرت حامله ی بد ویار شدی آنگاه مژه های مصنوعی و رژ لب قرمز به کارت نمی آید

دختر من زندگیت را جوری بچین که هر روزت پر بار تر از دیروز باشد نه موهایت از دیروز نارنجی تر

#doehsasenab
#دختر_زیبای_من

--- 
Wednesday, April 4, 2018 ---
70
 2:14 PM
عشق چیز عجیبی ست
یا که من و تو عجیب عاشق شده ایم ؟
در وصف ریحانه جان بانوی عاشق
تولدت مبارک جانا :kiss::heart_eyes:

--- 
Friday, April 6, 2018 ---
47
edited 12:57 PM
#خواب_پریشان

راحیل بیا دیشب تو خوابم بودی


دیشب در خواب بدیدم که چهارتایی رفتیم کیش
پولدار هم بودیم 🤪
من و شوهرم
راحیل و شوهرش

مانتو سرمه ای به تن داشتم و شال
راحیل نیز با لباس زیر ،
تنها همان دو تکه لباس زیر تنش بود
پایین تنه اش دامنی بود، بسیار کوتاه سفید و پایین دامنش تورهای چین چینی داشت قرمز رنگ

و بالا تنه اش ، همان لباس زیر زنانه بود و بدتر اینکه نقاشی همان جا را کاملا طبیعی و صورتی ملیح به رنگ بدن کشیده بودند

همان جور چیتان پیتان هم در کیش قدم می زدی 🤦‍♀

انگار نه انگار

سپس صورت من پاره شد از این سمت پیشانیم تا سمت دیگرش باز شد به طوری عمیق پاره شد
هیچ خونی نبود
ولی مثل زیب کیف لایش را باز میکردی یک صورت زیبا و صاف ، بدون لک نمایان بود
به سرم میزد که پوست صورتم را بِدَرَم تا پوست زیبای زیرین پیدا شود

تهوع شدیدی داشتم چندشم میشد از نگاه کردن به آینه
دکتری رفتیم خانم بود
بسیار متین و باوقار
دلداریم داد که من بودم پوست رویی را می دریدم اما تضمینی نیست پس بخیه می زنم پیشانیت را . خوب می شود

من در حالی که تند تند بخیه ها را می شماردم
: خانم دکتر جای بخیه ها می مونه

بله می مونه !!!



پی نوشت : دیشب شام املت خورده بودم 🙃
یو لخت میگشتی من صورتم جر خورد🤔
47
 12:57 PM
:exclamation::exclamation::exclamation:
آن هایی که دستشان به روی دکمه ی فیلترینگ تلگرام می رود
قرارست چگونه جواب ما را بدهید وقتی فرزندان ده ، ساله ی مارا نیزباانواع فیلترچین ها آشنا کردید!!!

شده همان حکایتِ ؛می خواست ابرویش را اصلاح کند زد چشمش را کور کرد

جز پرورش عقده ها سودی نخواهد داشت :exclamation::exclamation::exclamation:
355
 2:22 PM
� وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی �
من تو را برای خودم پروردم!

طه - چهل و یک
50
 2:29 PM
بانو جان .
ان شاالله هر آنچه که خیر و صلاحتون هست رقم بخوره براتون عزیزم
:pray:
48
 5:23 PM
فردا روز از نو روزی از نو

زندگی دوباره به حالتی بر می گردد که باید کمر همت را بست
جوری برنامه بریزم تا به خرسندی بگذرد این یک و ماه و اندی

باد صبا را باز می کنم و روز هایی که کلاس دارم را شمارده و آرزو می کنم کاش به آسانی بگذرد
قرار گذاشتم یک برنامه بنویسم و بچسبانم جلوی چشمم تاریخ بزنم و هرروز را که می گذرانم خط بزنم تا بلکم آسان تر بگذرد

فردا نیز ساعت شش صبح قرار عاشقی من و خدا :pray:

--- 
Saturday, April 7, 2018 ---
41
1:42 PM
ناگفته های یک زن نامی
کودکی من گذشت با
آب بازی کردن در جوی آبی که نزدیک منزلمان بود
آتش بازی کردن در خرابه (زمین خالی)
وسطی بازی کردن با دختر و پسرهای هم سنم در کوچه
پنیرک خوردن در خرابه و با آفتابه آب دادنمان به او و به انتظار پنیرک فردا
آب بازی حتی در حیاط و مخصوصا بستن جلوی تخلیه آب حمام و مثلا شیرجه زدن هایمان
خاله بازی و لی لی بازی
گچ بازی و دوچرخه بازی و پا زدن تا نزدیکای ریل قطار

و من یادم نمی آید مادرم کوچک ترین اعتراضی به بازی هایم کند
و چقدر همه چیز با گذشت زمان دستخوش تغییر گشته

این روزا کمتر از بچه ها هستند ک با بازی های زمان ما خوشحال شوند
کودکی کردنشان خلاصه شده در گوشی و پویا
و تا می خواهند کودکی کنند ما بزرگت تر ها سرکوبشان می کنیم حتی !!!
:point_down::point_down::point_down:
40
edited1:57 PM
ناگفته های یک زن نامی
شاهزاده اول عاشق آتش بازیست و گوشه ای کوچک از حیاط ما به دلیل بنایی بازسازی نشده و خاکی ست
پدر ش و من اجازه داده ایم آنجا با رعایت چند موردی آتش بازی کند
هرزگاهی نگاهش میکنم که چگونه تقلا می کند برای روشن کردن آتش
و هر آنچه از خنزل و پنزل گیرش می آید می ریزد داخل آتش و چگونه خم می شود و از ته وجودش فوت می کند تا آتشش روشن بماند
با خاک انداز حتی باد می زند
همزمان که حواسش به شاهزاده کوچک هست تند تند باد میزند که هم برادرش آسیب نبیند هم آتشش روشن بماند

و من مشغول درست کردن ماکارانی
ناگهانی صدای فحش هایی توجه م را سمت شاهزاده هایم جلب می کند
و مثل همیشه از پشت پرده در حال پنهانی نگاه می کنم که پدر شاه (پدربزرگشان) با سرعت از پله ها پایین می رود
با خودم می گویم این گونه که این پله ها یکی در میان طی می کند پسرم را خواهد زد
صدایش ناراحتم می کند به سمت دستشویی می رود و آفتابه را پر از آب می کند و همزمان با بد وبیراه خالی می کند به روی آتش و کلی خط و نشان می کشد
با خودم می گویم بروم بیرون و بگویم تقصیر از پسرم نیست از پدرشان هست که اجازه دادند اینجا بازی کنند اما مثل همیشه فقط نگاه می کنم تا پرده ی حرمت ها دریده نشود

دلم می گیرد و چشمانم پر از اشک می شود
دلم می گیرد از عمری که اینجا گذراندم
تربیت فرزندم دو گانه شد چون ما ا
خودرا فدا کردیم به امید راحتی پدرو مادرش
بعدها که به خود آمدیم دیدیم این ما بودیم که فقط باختیم !!!

و می دانم که حتی با رفتنم از این خانه تا سال ها پس لرزه های این زلزله ها روح و تن مرا خواهد لرزاند
40
edited4:24 PM
ناگفته های یک زن نامی
این روز ها در فضای مجازی انگار همه دکترای منتقدی پایتخت را گرفته اند !!!
یکی اعتراض به اینکه ، فیلم تبلیغ ترکیه ست مبادا پولتان را به خرج این کشور کنید یا عربستان و پیاده روی اربعین

دیگری گوشزد می کند عزت کشتی گیرمان لگد مال گشته

ویا ایرانی جماعت زشت ست به به و چه چه بزند به زیبایی کشور بیگانه !!

گویا کسی چاقو زیر گلویمان گذاشته و مجبورمان می کند تا ایراد بگیریم
که زیر سوال ببریم ، جبهه بگیریم و بریزیم داخل صفحه های هنرمندانمان به عوض خداقوت و دست مریزاد ، فحش بارانشان کنیم !!
چرا به جای اینکه بگویم تبلیغ کشور ترکیه س ، نگفتیم این فیلم دست ساز کشور ایران ست
نگفتیمـزنده باد ایران و ایرانی

چرا نیمه ی دیگر لیوان را نبینیم که نوروزمان را در کنار پایتخت خنداننده تر کردیم
مگر نه اینکه هر کجا هستیم سر ساعت ده خود را می رسانیم تا نقی ببینیم
با أی خِدا گفتن بهتاش ماهم چندین بار بگوییم و قهقه شویم
و خود را جای تک تک کاراکتر هایش می گذاریم تیر می خوریم ، زیر آب می رویم و روی دریا حتی
تا بشورد ، ببرد استرس ها و تشویش های روز مره مان را !!!

خطابم به آن شخص پایتخت امسال همانند هر سال در لابه لای زندگیمان بسیار هم دلنشین بود _هست
40
edited7:10 PM
ناگفته های یک زن نامی
معلم شاهزاده اول قبل از تعطیلات امر فرموده بودند که بعد از ایام تعطیلات سی صفحه ریاضی و سی صفحه دیکته از بچه ها می خواهند
:flushed::scream:
آن هم از پسر بچه ها که باید ما ، مادرها بدو بدو کنیم دنبالشان، گیس هایمان را بکشیم ، و سروصدا کنیم تا بلکم بنشینند و دو سه ساعت و حتی بیشتر زمان تلف کنند تا یک صفحه دیکته بنویسند

دستور داده بود دفتر چهل برگی تهیه کنیم و آن را پر کنیم
از اولش به مخالفت برخواستم قاطعانه در گروه کلاسش اعلام کردم
که دادن این همه تکلیف به بچه ها قانونی نیست و من فرزندم را در تعطیلات به نوشتن این همه مشق مجبور نخواهم کرد
و اینکه بعداز ایام تعطیلات فرزندم سی صفحه ریاضی اش را نوشته بود و دیکته هم پانزده صفحه کامل

و امروز این خانم معلم برای من نامه ای نوشته اند که
انتظار بیشتری داشتم !!!"

من اگر روزی معلم بشوم میگذارم کودکان ایام تعطیلات را فقط به بازی بگذرانند
و اینکه به مادرهایشان می گویم تا حد نیاز ، مباحث هایی که فرزندانتان ضعیف هستند را کار کنید ولی فشاری نیاورید


من در ایام تعطیلات به پسرم هیچ گونه سختی و فشاری برای نوشتن تکالیف وارد نکردم و تا توانست بازی کرد

--- 
Sunday, April 8, 2018 ---
39
edited3:50 PM
ناگفته های یک زن نامی
ترم چهار که بودم یکبار رعد و برقش مرا گرفت و امتحانی را که فکر می کردم ۱۹ می شوم در کمال نا باوری برای نیم نمره افتادم
و امروز نیز دوباره منقارش به پر من طفلک گیر کرد ، به قولی پرم را چید
استاد عقده ای را می گویم
دلش پر بود از اینکه ترم قبل درسش را بدون حضور در کلاس پاس کردم
و امروز به بهانه اینکه شخصی غیبتم را حضور زده ، حذفم کرد
بااینکه اصلا من حتی اگر غیبتم کرده بودم شش جلسه دیگر جا برای غیبت داشتم

استادی ست نخبه ، و در رشته ی خودش کار بلد و زبردست
آنقدر ماهر که تند تند مقام اول می آورند و حتی شنیدم پارسال یک خانه جایزه گرفت
مقاله هایش در سراسر کشور چاپ می شود
پژوهشگر ، محقق توانا

بله یک خانم ست . زیبا رو و ظریف

ولی قوانین گند خودش را دارد
که برای چند دقیقه تاخیر، ناچیز غیبت می زند و اینکه آموزش را باد هوا هم حساب نمی کند و خودش حذفت می کند
امتحان می گیرد مثل خود کتاب پاسخ بدهی میفتی باید آنچه را که او گفته بود و در کتاب نبود بنویسی

عقده ای در حد اعلی از نظرمن
توصیه می کند به شاگردان متاهل ک ایام امتحانا قرمه سبزی بپزید و بگذارید در فریزرو تا دو هفته بخورید
می گوییم همسرانمان نمی خورند هر روز
می فرمایند آن دیگر سیاست خودتان را می طلبد :unamused::unamused:

و یا اینکه به خانواده همسرتان زنگ بزنید که من وقتم از ساعت نه شب تا ده شب آزاد هست
شام را آماده کنید ، به محض اینکه بخوریم باید برگردیم
دیگران وقتشان را با شما تنظیم کنند

و یا اینکه چه معنی دارد هفته ای یکبار بیرون بردن بچه ها
ماهی یبار می بریمشان کافی ست
من باشم و کتابخانه ام
و ازاین قبیل قانون های مزخرف خودش که مثلا از ساعت پنج بعدازظهر به بعد در کتابخانه ش باشد و کسی مزاحمش نشود تا ساعت نه شب

:flushed::flushed::flushed:

به قول عزیز دلم او خودش بدبخت است و نمی داند
40
edited 4:37 PM
وقتی از کله سحر ساعت شش صبح بیدار بشوی
صبحانه شاه و شاهزاده ها را ببندی
شاهزاده اول را آماده کنی تا برود
و شاهزاده دوم را بغل کرده و زیر بارون منتظر اتوبوس بمانی
و راس ساعت هفت و نیم ، هشت ورود به کلاس بزنی
و صبحت با سروکله زدن با استاد وحشتناکی آغاز شود
ماحسن ش حذف درست باشد و گند بزند به تمام برنامه ریزی های این تابستان و سال بعد و حتی تابستان دیگر
ساعت دو برسی منزل وتازه الان مشغول خوردن ناهار باشی

مسیر طولانی ، بچه به بغل ، پیاده روی اجباری در حین مسیر

همه و همه و
دیکته ی خراب شده ی پسرت

اینقدر احتیاج به استراحت دارم که نمی توانم حق مطلب را ادا کنم


ما زن ها موجوداتی هستیم که خیلی گناه داریم خیلی:persevere:
اینجاست که می گویند فقط یک زن می فهمه چی میگم !!!
و آن وقت انتظار دارند برنامه هم بریزی و شاد باشی ،
برقصی و زبانت را تمرین کنی ، به پوستت ماسک بزنی
ورزش کنی
و فرزندانت را تربیت کنی
و خانه ت همیشه مرتب باشد

و و و

--- 
Monday, April 9, 2018 ---
170
 2:37 PM
Forwarded from انار بنفش
خرمشهر را کیمیا آزاد کرد

سوریه را نقی معمولی
:smirk::smirk:
z m
35
4:38 PM
ناگفته های یک زن نامی
لحظه ای که هما انگشتر را در دست نقی می کنه
لازم بوده اینقدر ناخوناش کثیف باشه ؟🤔:sweat_smile:
36
edited4:55 PM
ناگفته های یک زن نامی
دیروز را یادتان هست
که چگونه آغازش کردم ؟
پایانش از آن هم افتضاح تر بود
آنچه نباید میشد ، شد
و آنچه نباید بین ما رد و بدل می گشت ، متاسفانه گشت

حس می کنم وقتی خوب ست ، خوب ترین در عالم ست
و وقتی بد می شود ، بدترین!!!
او بلد ست چگونه مرا به مرز جنون برساند ، مغالطه کند ، سفسطه ببابد
و به گونه ای بی منطق همه چیز را تمام کند

مشغول درست کردن ناهار می شوم تا فراموش کنم دیشب را
که چگونه با پانتومیم به وجودم توهین کرد
و دقیقا دست گذاشت روی نقطه ضعفم

کاش آنقدر با سیاست می بودم که نقطه ضعف هایم را به رو نیاورمـ

می دانم که در دلش چیزی نیست ولی در دل من چیزهایست متاسفانه ،!!

--- 
Tuesday, April 10, 2018 ---
38
1:19 AM
ناگفته های یک زن نامی
و اوضاع شکر خدا خوبست
و
چیزی که مرا ناراحت می کند و او را شاد همین زود فراموش کردن من
ست

از خودم بدم می آید وقتی که به خودم قول می دهم این بار چند روزی را روزه ی سکوت بگیرم و لام تا کام نگویم ولی باز هم شب می گویم شب بخیر و طبق عادتش جوابم را حتی نمی دهد
ظهر غذایی خوشمزه و پر زحمت درست می کنم و کدبانوی گریم را نشان می دهم و میخورد وقتی حتی جواب سلامم را نداده

و باز امشب شب بخیر بگویم او جوابم را ندهد
از خودم متنفرم می شود که اینقدر زود کم می آورم

و او درک نمی کند که من نه از روی ترس نه از روی منت کشی بلکه از روی دوست داشتن این بازی های بچه گانه را ادامه نمی دهم

به قول ارسطو شیرِخوار بچه
مردها عجیب شیرخواربچه های لندهوری هستند !!!
37
edited1:28 AM
ناگفته های یک زن نامی
از لذت بخش ترین حالات من در خواب ، روی شکم خوابیدن ست
بله درسته همان ک گفته اند خواب شیطانی 🤦♀

جان به جانم کنند مدل دیگر نمی توانم


روی شکم و یک پا دراز کرده و پای دیگر را زانویش را تا جایی ک می توانم بالا می آورم
و چشمانم را باید پارچه ای حتما ببندم و هیچ نقطه ی روشنی نباشد

و فکر می کنم به چیزهای دوست داشتنی

من اکثر شب ها به یک چیز فکر میکنم
و آن :point_down::point_down:


دوران راهنمایی بود که بسیار کتاب می خواندم
و کتابی بود از پسری که فقیر روستایی بود

و برای ادامه تحصیل به شهر رفته بود و چون جایی و پولی نداشت
در یک صحافی کار می کرد و شب ها هم آنجا می خوابید

جای خوابش بود به حدی که وقتی می خوابید باید پاهایش را در شکمش جمع می کرد
زمستان می شد و سرد و صدای باران و باد سردی که از زیر در وارد صحافی می شد
و در سرمای زمستان، نمی شدکه در صحافی چراغ نفتی را روشن بگذارد
دو آجر میگذاشت روی چراغ وقتی که گرم می شدن آجر ها

دورشان یک پارچه می پیچیدو یکی را جای پاهایش می گذاشت و دیگری را در کنار دست هایش و اینگونه گرم میشد تا صبح


و من همیشه خودم را جای آن پسر می گذارم و فکر می کنم به موفقیت آن که عاقبتش معلم توانمندی شد و اصلا نمی فهمم که چگونه خوابم برده ست
39
1:42 AM
ناگفته های یک زن نامی
عکس همون چراغ نفتی قدیمی

بچه بودم از اینا داشتیم . یادش بخیر :heart_eyes:
45
1:58 PM
ناگفته های یک زن نامی
استاد ؛ من از آنچه که عرش خدا را به لرزه در می آورد صحبت می کنم و شما اینقدر می خندین

ما ؛:joy::joy::joy:

#مبحث_طلاق_وسوال_ها_ومسخره_بازی_های_سرکلاس
54
edited2:09 PM
ناگفته های یک زن نامی
بحث راجب طلاق بود و موارد عجیب و غریبی که ما می شنویم

مردی ، همسرخود را سه طلاق می کند دیگر نمی تواند با او ازدواج کند مگر آنکه زن دوباره با شخص دیگری ازدواج کند و عقدش هم دائم باشد و شوهرش یا بمیرد یا طلاقش بدهد که در این صورت می تواند با همسر سابقش ازدواج کند

مورد داشتیم که مردی همسرش را طلاق می داده و رجوع می کرده تا اینکه سه طلاق شده و همسرش دوباره ازدواج می کند و شوهرش می میرد
دوباره مرد با همان زن ازدواج می کند و باز هم طلاق می داد و رجوع می کند تا اینکه این بار نیز می شودسه طلاق و در اصل می شود شش طلاق
بازهم آن زن همسر دیگری اختیار می کند و همسرش می میرد :smile:

و دوباره به عقد همسر سابقش در می آید و
آن مرد بازهم روز از نو روزی از نو
آن زن را سه طلاق می کند تا بلخره حرام ابد بهم می شوند

مگه داریم زن اینقدر پوست کلفت ؟ :joy::joy::joy:
56
2:15 PM
ناگفته های یک زن نامی
من سر کلاس رو به استاد

استاد اینجا که صبح تا ظهر همش دیه و قصاص ،طلاق و قطع عضو
شبم تو خونه ، نقی و داعش و فرار از زندان
سینمام که می خوان ببرن به وقت شام

یه پیشنهاد بدین بشوره اینا رو ببره
من حس می کنم افسردگی گرفتم

دوستم رو به من : نه عزیزم طبیعی هست حالاتت تو همیشه یک هفته مونده به امتحان فیوز می پرونی
:neutral_face:🤦♀

--- 
Friday, April 13, 2018 ---
42
edited1:37 PM
ناگفته های یک زن نامی
چادر نمازش را سرش می کند
محض اطمینال به دور گردنش می بندد همزمان به طرف من نگاه می کند در حالی که پشتش به مادرش هست
می گوید ؛ نمیدونم چرا اینقدر خسته م ، حالم خوب نیست

می گویم ؛ مریض داری خیلی سخته ، حق داری

بعضش می ترکد و آهسته طوری که مادرش نبیند و نشنود گریه می کند و می گوید ؛ نه من خیلی وقته که از خونه بیرون نرفتم :sob: ، الله اکبر الله اکبر و ...


یادم که می افتد
از پارسال و پریسال و امسالش که همه ش به مریض داری گذشت دلم آتش می گیرد
زنی ست صبور و من به صبوری او ندیده ام
مادرم ای کاش من به تو می رفتم

سعی می کنم تا همه چیز را طبیعی جلوه بدهم انگار ن انگار که سختی دارند
می گویم ، می خندم ،
از دستم کاردیگری بر نمی آید و آرزوهای زیادی می کنم که همه ش در ای کاش خلاصه می شود :pensive:


#مادرم_و_مادربزرگم
43
 2:28 PM
واسه امروز و امشب برنامه تقریبا غیر نرمالی ریختم
که قبول کردنش از طرف همسر تقریبا محال هست
برم ببینم تا چه اندازه برش دارم ایا ؟:laughing:🙃
59
4:31 PM
ناگفته های یک زن نامی
براتون بگم از تغییر دو دیدگاهم

تا پارسال هر وقت که بیرون غذامی خوردیم باقی مانده ی غذامو یا کثیف می کردم و یا شور و پر نمک به طوری که از حالت خوردن خارج بشه
اما این دیدگاه از کجا نشات گرفته بود ؟
از فضای مجازی و یه بخشیش هم از فکرهای درهم برهم خودم

یه مثلا روشن فکری تو فضای مجازی اعلام کرده بود که رستوران ها غذاهای مونده دیگران را دوباره گرم می کنند و به خوردمون می دهند همه ما به عنوان ایرانی یاد بگیریم که باقی مانده غذای خودمون را سطل زباله بندازیم ،


و متاسفانه من هم که دنبال یک بهانه همین رویه رو ادامه دادم
همسرم نیز با این رفتار من مخالف بودند شدید

تا اینکه از پارسال به بعد چند نفر به پستم خوردند که در هتل ، آشپزخونه و ... مشغول بودند و یا همسرانشان

پرس و جو که می کردم متوجه شدم این بدترین حالت ممکن هست که بگیم غذای مونده رو دوباره به خودمون می فروشند
و اکثرا قرارداد دارن و برای مرغ داری و یا برا ی تغذیه سگ ها و ... می برند
و عده ی هم هستند که غذاها رو شب به شب در ظرف تمییز می ریزند و به فقرا می دهند !!!

از همون موقع به بعد هر وقت ، هر جا ، هرچیزی که می خورم اینقدر با دقت می خورم که اگر اضافه بود تمییز باشه : 1:

--- 
Saturday, April 14, 2018 ---
39
2:24 PM
ناگفته های یک زن نامی
عینکی های محترم
چرا آخه تف ؟
واقعا چرا 🤦‍♀

--- 
Sunday, April 15, 2018 ---
437
 1:44 PM
Forwarded from زندگی می بافم
خواب دیدم با مادر شوهرِجان و خواهر شوهرِ جان تر از او در یک خانه زندگی می کنیم.همگی باهم توی یک اتاق و یک آشپزخانه ، در واقع توی حلق هم!، همینقدر صمیمی و تنگاتنگ!

اینقدر که من آب می خوردم آنها خبر داشتند ، مهمان داشتم از فامیل خودم می آمدند می نشستند ورِ دل من و آنها و کارهایی از این دست فضولانه.

یک سکانس طلایی هم داشت که من حبه را سپرده ام دستشان و خودم رفته ام جایی بعد یک دفعه توی خیابان حبه وسط راه من سبز میشود.با بچه می رویم خانه و بهشان میگویم: مگه بچه رو به شما نسپرده بودم؟چرا گذاشتین بیاد دنبال من؟

می گفتند به ما چه؟ ما وظیفه نداریم بچه نگه داریم برای تو ...خدا وکیلی راست می گفتند ولی بهتر بود قبل از رفتنِ من شرح وظایف می دادند برایم.

همانجا هم بارها به سین گفته ام برای من خانه مستقل بگیر ولی مثل بیداری! خودم گفته ام و خودم شنیده ام.انگار نه انگار ...

تا اینکه با صدای حبه از خواب بیدار شدم ، چشمم افتاد به در و دیوار خانه و یادم افتاد " عه، من خونه مستقل دارم،،، خداراشکر، خداراشکر!"

بله ،،، بد نیست برای یادآوری داشته ها و نعمت هایمان گاهی از این خواب های خفن! نشان مان بدهند.

#جدی_نگیرید
#خواب_که_نیست_فیلم_فارسیه!

@zendegimibafam
33
 1:46 PM
خواب های شما واقعیت زندگی من است


و ممکن است خواب های من نیز واقعیت زندگی دیگران باشد

#آتنای عزیز
34
edited 1:57 PM
مسیر حرم


میگم اگه الان داعشی ها به مسیرمون بخورن چی کار کنیم ؟

با دستش جدول رو نشون میده ، میگه اینجا همه تون دراز بکشین و تکون نخورین

میگم تو چی ؟

میگه منم کنارتون دراز میکشم دیگه 🤣🤣🤣🤣تفنگ ندارم که !!!

#همسرانه
35
 1:59 PM
و قسم به لحظه ی شیرین لغو امتحان 🙃
194
2:46 PM
ناگفته های یک زن نامی
با سلام

برنامه زیر :point_down::point_down: رو اگه نصب کنید با هر بار باز کردن قفل گوشی موبایل این برنامه یه آیه براتون میاره که بخونید. از اول #قرآن شروع میشه و آیه به آیه میره جلو
شما روزی شاید بیست بار گوشی رو باز و بسته کنید
بدون اینکه متوجه بشید روزی 20 آیه خوندین
شاید کم و زیاد هم بشه
جالب تر اینه اگه از گوشی زیاد استفاده میکنی شاید در طی چند روز یه دور قرآن رو بخونی .
ثوابش را هم هدیه کنید برای ظهور آقا امام زمان( عج)

ضمن اینکه توجه داشته باشیم که خداوند کریم فرموده : و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه، یعنی قرآن را برای ما #شفا و رحمت قرار داده. پس با این کار به #سلامتی روحی و جسمی خودمون هم کمک خواهیم کرد ان شاءالله

@doehsasenab
ناگفته های یک زن نامی
172
2:46 PM
ناگفته های یک زن نامی
3.9 MB
برنامه ختم قران ،
@doehsasenab
ناگفته های یک زن نامیـ
24
10:08 PM
ناگفته های یک زن نامی
 
ناگفته های یک زن نامی
واسه امروز و امشب برنامه تقریبا غیر نرمالی ریختم که قبول کردنش از طرف همسر تقریبا محال هست برم ببینم تا چه اندازه برش دارم ایا
راستی یادم رفت برایتان بگویم که برش هم نداشتم

به ضم با
کسر را
سکون شین
بله بُرِش : منظورم این است که حرفم خریدار ندارد :grin:
22
11:22 PM
ناگفته های یک زن نامی
و این روز ها گویا با مهربان تر شده ند
بلی روز ها رو می گویم
شمارش معکوسش رو حس می کنم
تند تند می گذرند
می دانند که من برای خانه ی جدیدم ثانیه هارا می شمارم
برای مستقل شدنم له له می زنم
و خبرهایی ست که از نوع خوش که یکی پس از دیگری می رسد

خدایا تو مهربان ترینی بی شک :heart::hibiscus:

--- 
Monday, April 16, 2018 ---
14
 11:34 AM
:movie_camera:ویدیوی بی‌نظیری که سازمان جهانی بهداشت درباره افسردگی ساخت
اگه کسی افسرده است یا افسردگی دارین با دیدن این ویدیو روشهای برخورد باهاش رو یاد بگیرین:ok_hand:🏻
@doehsasenab
ناگفته های یک زن نامی
 
+ تــاریـخ ۱۳۹۷/۰۱/۲۷ ساعـت 14:46 به قـلـم نسرین |
بخدا هیچ جا حتی بوی بلاگفارو نمیده 

دلم تنگته بلاگفای عزیزم 

:) خدا همت بده اینجا بنویسم  بوس بوس بلاگفای من 

+ تــاریـخ ۱۳۹۶/۱۲/۰۳ ساعـت 13:35 به قـلـم نسرین |
گاهی وقتا دلم میخاد فکر کنم عمدا میخام فکرای پریشون حتی کنم 

فکرای یادم باش ک ... اگ یه روزی ... یادم نره ک ...

سال ۹۶ رو دوست دارم مث نوار قلب سالم میمونه تیک تاک تیک تاک 

برخلاف پارسال ک شالاپ شولوپ تیک تالاپ تاک تلوپ 

امسال الحمدالله همچی ارومه 

فراز و نشیب زیاد داشتیم اما خوبه راضیم ازش 

ماهم چنان درگیر شهرداری هستیم برا ساختن خونمون 

من همچنان دعا دعا ک ای خدا کی برم از اینجا

شهرداریم همچنان خزانه باباشه میگی

چ حرف و حدیثایی ک این روزا بهم میزنن ک اخه نسرین میخای بری پایین شهر بشینی و ...

یادمان باشد سرمان ب کار خودمان باشد ب قول گلزار ما اگر حرف نمیزنیم دلیل بر این نیست ک ما حرف بلد نیستیم والاا

ارجحیت برا من مستقل شدنه 

راستش منو همسرم اصن فازمون بالا شهر پایین شهر نیست من  بزرگ ترین آرزوم اینه ک برم تو یه روستا تدریس کنم برا بچه های محروم از جون و دلم مایع بزارم 

همسرجان هم موافقن ک من تدریس کنم برا بچه های محروم 

میخام از تابستون بزنم تو کار تبلیغ ،خدارو چ‌دیدین شایدم مبلغ بشم 

اها داشتم میگفتم واسه ما فقط یه زندگی کم مشغله ووو خصوصا ابرومند کفایت میکنه همونقدر ک سقفی برای خودمون بالاسرمون باشه و یه پرایدی زیر پامون 

بیشتر ازاین میخاییم چیکار 

خلاصه این روزا اروم و کند میگذره البته خداروشکر با ابرومندی و سلامتی

امتحانای ترم هم شروع دارن میشن :|

رضا چهل روزه شد ک رفتم سرکلاس 

سه تایی مونم مریضیم رفتیم دکتر :)

شب بخیر دنیا 

+ تــاریـخ ۱۳۹۶/۰۲/۱۸ ساعـت 2:53 به قـلـم نسرین |
نصف آچار . تمام دنیای من ٬ ما این روزا خلاصه شده تو یه نصف آچار 

شاید برای بقیه یک چارم یا نصف آچار باشه اما برای ما یه دنیاس 

من همین یه تیکه کاغذ دوست داشتنی رو روزی صدبار کالبدشکافیش میکنم ب دلایلی :)))

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۱۰/۲۷ ساعـت 10:16 به قـلـم نسرین |
اون عزیز دلی ک برا پست نیمه قهر من کامنت گذاشته بود و ادرس نداشت 

برای دل مهربون و شکستت بسیار دعا کردم و کردم 

گاهی وقتا بعضیا رو با خاطراتشون باهم باید بوسید و کنار گذاشتشون و از بزرگ خدای عزیز خواست ک یکی بهتر و با خاطرات قشنگ تر وارد زندگیمون کنه ... برات دعا میکنم هر انچه ک صلاح و لایقش هستی نصیبت کنه . 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۱۰/۲۰ ساعـت 17:13 به قـلـم نسرین |

اومدم ک وارد وبلاگم بشم نزدیک بود منم برم بغل دست خدا بیامرز ر ف س ن ج ا ن ی . رمز وبم درست میزدما نمیدونم چرا میگف اشتباه نزدیک بود سکته قلبی و مغزی رو باهم میل فرمایم 

دو روز ک مخم اهنگیده ک چ برنامه ای بریزم واسه زندگیم ک یکم حالمو بهتر از این کنه 

یه جورایی نمیفهمم ک ارامشمو چجوری زیاد کنم از طرفی میترسم برنامه بریزم و ده روز دیگ ک میرم کلاس برنامم الکی بشه 

فقط میدونم در درجه اول برا رسیدن ب ارامشم باید نمازمو بهتر تر بخونم 

و تمییز کردن خونه . اهنگ گوش دادنذو یکم ورزشم هست ک بهم ارامش میده 

از موقعی ک نی نی ب دنیا اومده خب طبیعی ک یکم اوضام قرو قاطی بشه و از خودم غافل شم 

بااااید ب خودم برسم :)))

 

حالا برم برناممو رو کاغذ پیاده کنم ببینم چی میشه . نتم باید کم کنم مثلا چی میشه ای خدا ک هفته ای دو بار بیام نت (ارزوی محال خخخخ)

 

 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۱۰/۲۰ ساعـت 17:8 به قـلـم نسرین |
موقع ای ک نیستش دلت پر پر بزنه ک کی بیاد چشاتو از رو ساعت برنداری کلافه بشی از دیر کردنش خودتو توی اشپزخونه سرگرم کنی ک زمان سیر بشه و بیاد 

موقع ای ک هستش دلت اروم و قرار نداشته باشه چشاتو از صورتش برنداری کلافه بشی از توجه نکردنش هزار جور ادا و اصول دراری تا فقط ب تو توجه کنه دل نکنی حتی بری توی اشپزخونه حتی نتونی خوابیدنای بعدازظهرش رو تحمل کنی فقط دوست داری تو بغلش لم بدی و وقت و بی وقت لباتو طرفش غنچه کنی تا مجبور شه فرت و فرت بوست کنه 

و هزار جور دغدغه تو بودن و نبودن 

این ادما وقتی ناراحتن دور خودشون پیله میبندن و کسی جرات ورود ب پیلشون رو نداره 

اینا باد نمیکنن اینا فقط ب این نتیجه رسیدن ک واقعا گاهی همه چی بی تاثیره...!!!

اینا ب جایی میرسن ک روزی چندین بار از خودشون میپرسن با خودم چند چندم ؟   !!!

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۹/۲۹ ساعـت 20:37 به قـلـم نسرین |
دنیا اونقدر بزرگ هست ک بشه کنار هم نفس کشید 

کنارهم نفس بکشیم نه اینکه نفس بکشیم ک نفس همو ببریم 

 

تو ک خوابی همش نفساتو چک میکنم 

شبا تا صب ب نفس کشیدنت فک میکنم :)

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۹/۲۹ ساعـت 10:30 به قـلـم نسرین |
درسته ک ۹۵ از اولش با ما مهربون نبود اما ...

اصولا من هر چیزی و هر سختی رو ک بتونم تحمل کنم ب قول عزیز دلم پوست کلفت باشم اما واقعا در برابر بارداری ناتوان ناتوانم 

گذشت نه ماه سختی و بد بیاری و نه ماه دوری از خوشی و درس و اسایش 

نه ماه سختی و استرس ک اخرش منجر شد ب حمله عصبی بعد زایمان :(

من زایمان کردم و ب لطف خدا صاحب پسر دوم هم شدم یه اقا ریزه سالم و ناز 

چقدر اذیت شدم و چقدر اذیتم کردن 

یه چیزو اعتراف میکنم خیلی دلم میخواد ک بتونم از مادر همسرم بگذرم و ببخشمش اما بخشیدنم کار ادمای بزرگه ک متاسفانه از من بر نمیاد موقع زایمانم و دردای بعدش و تمام مدت تو بیمارستان ب این فکر میکردم این زن هر قدرم ک نادون باشه میگم نادون چون نادون و بدجنس اگ هست همش از روی نادونی و کم عقلی هست ب این فکر میکردم هر جوری ک هست مادر همسرمن هست و حداقل بخاطر دردای زایمان و سختیاش ببخشمش اما واقعیت اینه ک نتونستم ببخشمش و این مساله خود من رو ازار میده ک نمیتونم ببخشمش اما حداقل حرمتش رو از قبل بیشتر نگه دارم ولی قضاوت بین ما با خدا 

بهرحال روزای سخت ویار . عمل جراحی و قهر خونه بابا و خیلی خیلی خیلی روزا و شبای کزایی گذشت 

گذشت اما منجر ب مریض شدن یا بهتر بگم ختم شد ب دیوانه شدن من . و تبدیل شدن نسرین ب یه نسرین غشی 

اینجوریاس ک من نمیتونم خیلیا رو ببخشم و فراموش کنم چ نسرین شاد و پر انرژی بودم 

در هر صورت من باید یه ماه دیگه برم سر کلاس 

و همه اتفاقات سخت باعث نمیشه ک من درجا بزنم و هدفامو یادم بره 

همه سختی و سختی و سختی و همه شبایی ک تا صب تو حیاط با گریه التماس خدارو میکردم ک زندگیمو حفظ کنه باعث میشه ک من مصمم تر از قبل باشم و دوباره یا علی بگم و همه چیزو بسپارم دوباره ب دستای مهربون خودش 

و من ب سادگی تصمیم گرفتم دوباره شاد شوم . .  . 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۹/۲۸ ساعـت 23:51 به قـلـم نسرین |
چن وقته ک‌زندگیم‌برگشته رو روال عادیش 

اوضاع خداروشکر بر وفق مراد پیش میره . اما همچنان هر روزی که تو این خونه م برام مث یه سال میگذره 

از آدمای دورو برم متنفرم شدم . کسایی رو ک قبلا دوست داشتم دیگ نمیتونم دوست داشته باشم اصلا اسم این منطقه ک میاد حس میکنم طناب دار دور گلوم گذاشتن 

مجبورم یه چن وقت دیگه اینجا و ادمای بی انصافش رو تحمل کنم تا طبق برنامه ریزیمون پیش بریم 

برای همسرمم سخت شده اینجا موندن مدام میگ نسرین دعا کن ک فلان چیز زود بیاد و راحت شیم ... اوووف تا بیاد من دق میکنم 

نمیدونم برا زایمانم برم خونه بابام یا ن .‌.‌.‌ولی از یه چیز مطمئنم ک اصلا حوصله ندارم چن روز اول زایمانم این قوم بی انصاف دو رو برم باشن 

هفته سی و سوم بارداریم هست و پنج هفته دیگ ب لطف خدا بیشتر ندارم ولی این روزا واقعا برام سخت میگذره 

کارای روزانمو با سختی انجام میدم . ماشاءالله هزار جور درد و مرضم ک روم ریخته 

وااای چقدر خسته م . حس میکنم دارم کوه میکنم 

تنها دغدغه ای هم ک این روزا گریبان گیرم شده سالم بودن کنجد مامانه بهتر بگم اقا رضای مامان 

این روزا تو خلوت خودم خیلی استغفار میکنم خدایا تو‌هم در حقم همچنان خدایی کن 

افکار منفی این روزا دوروبرم اسکی میرن ولی سعی میکنم ندید بگیرمشون 

دل نازک شدم با هر حرفی بهم میریزم با هر تقی گریه میکنم کلا خیلی زود از کوره در میرم یه جا خوندم ب جز بهم ریختن هورمون های بدن تو این چن وقت افزایش پنجاه درصدی خون هم میتونه عاملش باشه ... 

در کل این روزا سخت نه خیلی اما خیلی دیرررر میگذره ...

منو از دعاهای خیرتون بی نصیب نکنین :) 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۸/۰۲ ساعـت 8:51 به قـلـم نسرین |
ان مع العسر یسرا ! 

آری مسلما با هر سختی آسانی هست  !!!

 

فقط یه زن میدونه بالشت رو جای بچه ش بغل کردن ،نوازش کردن و لالایی خوندن و گوشه های چشمت رو بالشت باریدن یعنی چی ؛(

 

لالا لالا گل بی تاب 

هر جا هستی خدا همرات  ، خدا همرات 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۵/۲۶ ساعـت 2:46 به قـلـم نسرین |
از همه کس بی کس و بی یار ترم من 

بی یار ترم من 

بی یار ترم من 

هزار بارم گوشش بدم دلم خالی نمیشه :(

هم خواب رقیبانی و من تاب ندارم 

بی تابم و از غصه این خواب ندارم 

عزیز من خیلی دلش شکسته از من . من کاری باهاش کردم ک حس کنه تنهاس . من یجورایی خارش کنم 

ازم انتظار نداشت من جوری تنهاش گذاشتم ک بقیه بهش بخندن :( 

تو تمام مشگلاتش یهو دستشو ول کردم 

ب قول خودش شوک بهش وارد کردم :(

کار من باعث شد ب مردونگیش شک کنه 

دلتنگمو با هیچکسم میل سخن نیست 

کز در همه افاق ب دل تنگی من نیست

بسیار ستمکارو بسی عهد شکن هست 

اما ب ستمکاری ان عهد شکن نیست 

عهد شکن نیست 

اما من همون عهد شکنی هستم ک زیر عهدش زد من میتونستم وایستادمو و بسوزم تا خودش اقدام کنه 

عهدشکنم من 

اما من چی ؟ :( اگ من یبار عهد شکستم پس تو چی ؟

ولی من بد شکستم . غرورتو . :((((

فدای دلتنگیت بشم ک میخوای منو ببخشی اما نمیتونی 

بهم حق میدی میدونم اما نمیتونی منو ببخشی 

پیش تو بسی از همه کس خارترم من 

زان روی ک از جمله گرفتارترم من 

خدا نکنه ک تو پیش من خار بشی :(

گرفتار تری تو :( میدونم عزیزم بمیرم برات 

واقعا این اهنگ مصداق حالته جیگر من :( 

منم بی تابم و خواب ندارم عزیزم :(((

بد کردم در حقت میدونم :( 

روزی ک نماند دگری بر سر کویت 

دانی ک ز هر یار وفادار ترم من 

بر بی کسی من نگران چاره من کن

زان کز از همه کس بی یار ترم من 

بی یار ترم من 

بی یار ترم من

ب وفاداری تو من هیچ وقت شک نداشتم 

منم بی یارم  منم بی یارم 

منم خواب ندارم 

منم میل سخنم نیست 

ب دلتنگی منم کسی نیست 

حس نمیکنی خیلی از وعده ی عهده مون گذشته ؟ 

منم خارم :((((

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۵/۲۴ ساعـت 17:40 به قـلـم نسرین |
لالا لالا گل سنبل 

غزل خونت شم همچون بلبل 

لالا لالا گل سوسن 

لبم بوسی لبت بوسم 

لالا لالا گل لاله 

تو خود می من پیاله 

لالا لالا گل پر پر 

نبینی غم نبینی درد 

لالا لالا گل بی تاب 

هر جا هستی خدا همرات 

لالا لالا گل زیره 

دلم پیش دلت گیره 

لالا لالا گل سنجد 

بریم باهم گوشه ای دنج :)

ما تو این ده سال اینقدر باهم مچ شدیم اینقدر دل دادیم و دل گرفتیم که نمیتونیم ب همین راحتیا بهم بگیم هرری ب سلامت 

اینقدر شبیه هم شدیم ک اگ یکیمون نباشه انگار نصف بدنمون نیست 

حتی وقتی نیمه قهریم هم دلامون برا هم بال میزنه 

اینقدر شبیه هم شدیم ک تو حالت نیمه قهر یهو دستامون باهم میره سراغ ولوم ضبط ماشین ک زیادش کنیم 

اینقدر شبیه هم شدیم ک دستامون یهو میره رو کلید next ک اهنگ نچسبمون رو رد کنیم 

اینقدر شبیه هم شدیم ک باهم حس میکنیم ضبطو کم کنیم 

یهو بهم نگاه کنیم 

یهو همدیگرو از جلو موتور بکشیم کنار 

بهم شکلات بدیم 

تو حالت نیمه قهرم بدونیم ک چی شام بخوریم 

چیزی ک امشب خیلی داغونم کرد این بود ک عزیز من اصلا عادت نداره با ضبط ماشین ور بره چ برسه اهنگی رو دوبار گوش کنه و اونم چاوشی ک اصلا خوشش نمیاد 

امشب وقتی یه اهنگ چاوشی رو عوض کردم دیدم کلید برگشت رو زد ک بزاره رو همون اهنگ اما من از نودونه یهو زده بودم یک 

دلم طاقت نیورد اهنگ رو برگردوندم 

چاوشی ک اصلا قبلا گوشش نمیدادم 

گرفتارم و دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست . بی یارم و تنهام 

همش همینا بود بمیرررم الهی مرد مغرور من ک غرورشو زیر پاهام له کردم معلوم نیست ک چقدر اینو گوش داده و بدتر از همه این بود ک ب محض اینکه اهنگ تموم شد دوباره برگشت رو همین اهنگ :( وااای بر من . وااای بر من عزیزترینم :( 

حرم مطهر ، بازار ، شام ، میلاد امام رضا ، نیمه قهر و من تنها 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۵/۲۴ ساعـت 2:1 به قـلـم نسرین |
از اولش توکل کردم ب حضرت زینب (س) مطمئنم ک همه چیز درست میشه :) 

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۵/۲۳ ساعـت 1:59 به قـلـم نسرین |
وسط جر و بحث شدید یهو بگه چرا دیگه گریه میکنی گریه نکن برات خوب نیست 

اخ چقدر دلت گرم میشه . میفهمی ک هنوزم دوستت داره و نگرانته 

میفهمی ک ب فکرته 

وسط جر و بحث بفهمی شوهرت ازت ناراضی نیست و همه جهات راضیه 

قشنگ دوست داشتنمون حس میشد ولی باید این دوری قسمتمون بشه انگار 

امشب چجوری بی نفسای امیر بخوابم :(

خدایا شر هر چی ادم بدگو و حسود از زندگی من دور کن 

الهی امین

+ تــاریـخ ۱۳۹۵/۰۵/۲۳ ساعـت 0:57 به قـلـم نسرین |