سلام دوستان...
کسی هنوز به اینجا سر میزنه؟

فعلا خدافظی

دوستان عزیزم بنا به دلایلی حالاحالا ها قصد نوشتن ندارمممنون از نگاه و توجه همتون توو این مدت ... التماس دعا


پ.ن: خیلی خیلی ممنون از پیام های محبت آمیز همتون

دلیل deactive شدن رو که اکثرا پرسیده بودید کمبود وقت و حجم کاری بالاست ... واقعا وقت برای آپ کردن نمیموند

از طرفی نمیخواستم شما رو منتظر بذارم و خدایی نکرده مدیون کسی شده باشم.

همین :)

دوستتون دارم ... مواظب خودتون باشید

چیپس

تو کتابخونه نشسته بودم به درس خوندن  که شدیدا هوس چیپس زد به سرم. انقدر شدید که بعد از هر جمله ای که میخوندم صدای خِرِچ خِرِچ تو ذهنم پخش میشد... از اونجایی که خیلی زشت بود با روپوش سفید از بوفه بیمارستان همچین چیزی بخرم سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم ... ولی مگه میـــــــــشددددد؟؟؟

پاشدم پالتوم رو تنم کردم  و رفتم به سمت درِ پُشتیِ بیمارستان که جلوش یه دکّه اس ... چند نفری داشتن خرید میکردن، کنارشون وایسادم و همونطور که منتظر بودم نوبتم بشه یکی پشت سرم با داد گفت: "چند بار بگم نه؟ حرف تو گوشِت نمیره؟" برگشتم دیدم یه خانومیه که دست دختر بچه شو گرفته و داره میکِشَتِش

زنه همینکه نگاهش افتاد به من چشاش یه برقی زد و رو به دخترش گفت: این خانومه همونه که به خاله اشرف آمپول زد ... یه بار دیگه بگی پفک، بهش میگم یدونه هم به تو بزنه ...


+ هیچی دیگه ...

بیسکوییت مادر با شیر خریدم :|

انسداد روده

مریضی رو آورده بودن با حال عمومی خیلی بد و شکایت اینکه هرچی میخوره یه ساعت بعد بالامیاره  این نکته در کنار بقیه علائمی که تو شرح حالش گفته شده بود، منو برد به سمت اینکه شاید انسداد روده داشته باشه. از اونجایی که تو انسداد، صداهای روده ای نهایتا قطع میشه از مریض خواستم بلیزشو بزنه بالا تا با گوشی پزشکی به صداهای شکمش گوش بدم ببینم قطع شده یا نه ...

همونطور که داشتم با دقت گوش میکردم، یدفه بیمار گفت تازه کاری نه؟

گوشی رو از یکی از گوشام در آوردم و گفتم چطور مگه؟   با لبخند تمسخر آمیزی گفت آخه قلب تو شکم نیست که 


کیــــــدینگ مــی؟؟؟

کاردان بهداشت

یه کاردان بهداشت محیط داریم با اینکه حدودا 25 سالشه هنوز درسشو تموم نکرده   این بنده خدا گلوش پیش یکی از دخترای پزشکی گیر کرده بود هی میومد یه جوری نزدیک بشه هی نمیشد ... آقا حالا جزئیاتش بماند، ایشون بالاخره بعد از مدت ها تلاش تونست تو راه برگشت از بیمارستان با من و دوستم تو یه تاکسی هم مسیر بشه ... حالا داشته باشید نحوه باز کردن سر صحبت رو:

خانوم فلانی واقعا خسته نباشید (منم که هویجم:|) ... کاملا درک میکنم الان چقدر خسته اید...راهیه که توش قدم گذاشتیم باید تا تهشم بریم ... سخته آدم میبینه ایـــــــــــــــــــنهمه !!! درس میخونه پولش از کسی که زده تو کار آزاد کمتره ... الان شما داری مثل خر کار میکنی ولی آخرش که چی؟؟؟


+ اسید لطفا :|

سیب زمینی بودن

یه 1 ساعتی بیکار بودم پاشدم رفتم مطب یکی از فوق تخصصامون تو درمانگاه بیمارستان ... با کمال احترام در حالی که گردنمو کج میکنم میگم فلانی هستم دانشجوی پزشکی همین بیمارستان اگه میشه امروز پیشتون باشم از حضورتون استفاده کنم...مخصوصا از تجربیاتتون تو برخورد با بیماری های فلان و فلان ...
میگه باشه ... بشین کنار منشیم هرکی خواس بیاد داخل فشارشو بگیر بنویس تو دفترچه اش!
 
من  :|

فوتو بای منشی

تزریقات!

پنج شنبه اس  و تو تزریقات اورژانس بجز خانوم "ا" و سرپرستار محترم، آقای "ق"، کسی نیومده و "من" مجبورم بشینم تو Station و مشخصات مریضارو تو دفتر وارد کنم. سَرَم تو کار خودمه که بوی سیگار باعث میشه سَرَمو بگیرم بالا ... یه آقای سراسر مشکی پوش حدودا 38-40 ساله قبض آمپولشو میده....ته چهره اش شبیه آقای شجاع کاوه اس ... ولی چهارشونه تر و بلندتره و از اون لوتی هاس ひげ男爵(笑) のデコメ絵文字

آقای "ق" میگه برید آماده شید الان خانوم دکتر میاد براتون میزنه. نمیتونم اعتراض کنم چون قراره یه هفته هرچی آقای "ق" میگه انجام بدم تا بهم آنژیوکت بچه ها رو یاد بده...

تو اتاق که دارم سرنگ رو آماده میکنم با اینکه انقدر سَرَم رو پایین انداختم و اخم کردم که به خودش اجازه حرف زدن نده ولی بازم میتونم سنگینی نگاه و لبخند کجی که رو لباشه رو حس کنم...   

ادامه مطلب ...