مَرده و غیرتش

استاد و 7-8 تا از بچه ها بالاسر یکی از مریضای بخش داخلی ان...

دیر رسیدم و باید برم پشت همه وایسم ... مسلما هیچی از این پشت دیده نمیشه و مجبورم همونطور که گوشم به استاده، دور و اطرافو نگاه کنم... چشمم میخوره به مریض تخت کناری که یه پسر حدودا 30 ساله اس و میخواد با ایما و اشاره بهم یه چیزی بگه... میرم نزدیکش و میگم بله؟ با اخم خیلی شدید میگه موهاتو بکن تو

جا میخورم یه لحظه ...   اولا تا جایی که یادمه موهام اونقدرام بیرون نیس ثانیا چند تا از دخترامون که تو همین اتاقن آرایش غلیظ دارن و موهاشونم که...  پس چرا از بین همه من؟؟؟

دوباره با تشر میگه مگه نگفتم موهاتو بکن تو؟   اصن تو اینجا چیکار میکنی؟ برگرد برو خونه... خوش ندارم وایسی پیش مرد نامحرم 

5-6 ثانیه که کامل هنگ بودم و فقط بهش زل زده بودم ولی بعدش که پروندشو خوندم دیدم ایشون بیمار بخش روانی هستن که بعلت کمبود جا، تشریف آوردن بخش داخلی...

کیس محترم توهم زدن که من زنشونم


+  زنشم خوشگل بوده ما خبر نداشتیما 

نظرات 109 + ارسال نظر
سروش سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 01:31 ق.ظ

اره اینقدر سری ک حتی اسمم سنتتیکه خخخ
مخالفم اشتباه نوشتم :-)

آها اوکی

رهایی سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 03:12 ب.ظ http://labkhandezendeghi.blogfa.com/

بسی خندیدم!!! یاد دوستم افتادم تو بیمارستان یکی از مریضا عاشقش شده بود اونم تو بیمارستان که نمیشه گفت همون تیمارستان خودمون

آره خیلی از این اتفاقا می افته

فرشاد چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 03:24 ب.ظ http://tajrobekonkur.blogfa.com

سلام این مطلب به نظرم بهترین متنتون هست تعدادنظرات هم همینومیگه شمابیاین این طرفا(وبلاگم

سلام ...
جذابیتش از بقیه بیشتره وگرنه همه اش برام خاطراتره اس

aramesh چهارشنبه 2 مهر 1393 ساعت 10:55 ب.ظ

چه اتفاق جالبی، اولش فکر کردم عاشقت شده.

ما از این شانسا نداریم

جمله آخر خعلی باحال بود

بله دیگه

simin یکشنبه 6 مهر 1393 ساعت 08:20 ق.ظ http://simin68.BLOGFA.COM

ابجی منم از این صحنه ها دیده بود
همیشه اتفاق های بیمارستانو بیمارهارو برام تعریف میکرد
یعنی میشه با اون خاطرات یه وبلاگ توپ ساخت
یه بیماره روانی بود میگفت هوشش اینقدر بالا بووووووووود یعنی اطلاعات عمومیش از پزشکم بیشتر بوووووود یه کلمه پزشکی میپرسیدی اندازه یک روز در مورد اون کلمه با توضیحات مفصل حرف میزد
هیچی دیگه ابجی ازش هیچی نمیبرسید جون به شدت سردرد میگرفت
جالب اینجاست خودش خودشو معرفی کرده بوده به بخش روان

عجب بیمارایی !

تجربی پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام
شبتون بخیر
دیگه این طرفا نمیام
شما چادری هستید؟من چادری نیستم ولی میرم مسجد میذارم و در حالت معمول هم حجابمو رعایت میکنم
تخصص پوست خیلی خوبه منم اگه روضی پزشک شدم یا اطفال دوست دارم یا پوست.اطفال رو واسه این که بچه ها رو خیلی دوست دارمپوست واسه یکی از اعضای خانوادم

سلام ... ظهرت بخیر :) آفرین واسه حجاب...منم حجابم خوبه
ایشالا موفق باشی هر رشته ای که قبول شدی

faeze شنبه 1 آذر 1393 ساعت 11:11 ق.ظ http://uranus93.blogfa.com

سلام
خاطره ی بامزه ای بود
خوشحال میشم به منم سر بزنی
وبم رو تازه زدم اگه با تبادل لینک موافق بودی بلینک و بگو با چه اسمی لینکت کنم

سلام مرسی نظر لطفته

شیدا یکشنبه 2 آذر 1393 ساعت 01:55 ق.ظ

خخخخ خیلی باحال بوده یارو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.