-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهر 1395 23:37
سلام دوستان... کسی هنوز به اینجا سر میزنه؟
-
فعلا خدافظی
شنبه 11 بهمن 1393 11:28
دوستان عزیزم بنا به دلایلی حالاحالا ها قصد نوشتن ندارم ممنون از نگاه و توجه همتون توو این مدت ... التماس دعا پ.ن: خیلی خیلی ممنون از پیام های محبت آمیز همتون دلیل deactive شدن رو که اکثرا پرسیده بودید کمبود وقت و حجم کاری بالاست ... واقعا وقت برای آپ کردن نمیموند از طرفی نمیخواستم شما رو منتظر بذارم و خدایی نکرده...
-
چیپس
جمعه 5 دی 1393 17:16
تو کتابخونه نشسته بودم به درس خوندن که شدیدا هوس چیپس زد به سرم. انقدر شدید که بعد از هر جمله ای که میخوندم صدای خِرِچ خِرِچ تو ذهنم پخش میشد... از اونجایی که خیلی زشت بود با روپوش سفید از بوفه بیمارستان همچین چیزی بخرم سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم ... ولی مگه میـــــــــشددددد؟؟؟ پاشدم پالتوم رو تنم کردم و رفتم به...
-
انسداد روده
چهارشنبه 12 آذر 1393 18:55
مریضی رو آورده بودن با حال عمومی خیلی بد و شکایت اینکه هرچی میخوره یه ساعت بعد بالامیاره این نکته در کنار بقیه علائمی که تو شرح حالش گفته شده بود، منو برد به سمت اینکه شاید انسداد روده داشته باشه. از اونجایی که تو انسداد، صداهای روده ای نهایتا قطع میشه از مریض خواستم بلیزشو بزنه بالا تا با گوشی پزشکی به صداهای شکمش...
-
کاردان بهداشت
سهشنبه 27 آبان 1393 12:16
یه کاردان بهداشت محیط داریم با اینکه حدودا 25 سالشه هنوز درسشو تموم نکرده این بنده خدا گلوش پیش یکی از دخترای پزشکی گیر کرده بود هی میومد یه جوری نزدیک بشه هی نمیشد ... آقا حالا جزئیاتش بماند، ایشون بالاخره بعد از مدت ها تلاش تونست تو راه برگشت از بیمارستان با من و دوستم تو یه تاکسی هم مسیر بشه ... حالا داشته باشید...
-
سیب زمینی بودن
چهارشنبه 14 آبان 1393 00:32
یه 1 ساعتی بیکار بودم پاشدم رفتم مطب یکی از فوق تخصصامون تو درمانگاه بیمارستان ... با کمال احترام در حالی که گردنمو کج میکنم میگم فلانی هستم دانشجوی پزشکی همین بیمارستان اگه میشه امروز پیشتون باشم از حضورتون استفاده کنم...مخصوصا از تجربیاتتون تو برخورد با بیماری های فلان و فلان ... میگه باشه ... بشین کنار منشیم هرکی...
-
تزریقات!
دوشنبه 28 مهر 1393 16:45
پنج شنبه اس و تو تزریقات اورژانس بجز خانوم "ا" و سرپرستار محترم، آقای "ق" ، کسی نیومده و "من" مجبورم بشینم تو Station و مشخصات مریضارو تو دفتر وارد کنم. سَرَم تو کار خودمه که بوی سیگار باعث میشه سَرَمو بگیرم بالا ... یه آقای سراسر مشکی پوش حدودا 38-40 ساله قبض آمپولشو میده. ... ته چهره اش...
-
شرح حالِ 30اُم
شنبه 19 مهر 1393 03:01
برای کارآموزی بهداشت هر دو سه نفری رو انداخته بودن یکی از مراکز بهداشتی درمانی. من و یکی از آقایون هم افتاده بودیم مرکز بهداشتی که تقریبا تو حاشیه شهر بود. از اونجایی که خوابگاه پسرا به اون مرکزی که ما بودیم دور بود و رفت و اومد برای ایشون خیلی سخت میشد، روز دوم سوم قرار گذاشتیم ایشون نیاد و من براشون قاچاقی حضور بزنم...
-
همون قرمز خودمون
شنبه 5 مهر 1393 13:37
چند وقت پیش رفته بودیم بخش دیالیز ...با یه استاد شدیدا مردسالار که هر بحثی پیش میومد یه جوری ربطش میداد به اینکه ما مردا خیلی خوبیم حواستون باشه خلاصه... یادم نیست بحث سر چی بود که برگشت گفت آقایون فقط 3 رنگ اصلی رو تشخیص میدن. این سوسول بازیا که این آبیه آسمانیه اون نیلیه اونیکی فیروزه ای، مال شماهاس (اشاره به ضعیفه...
-
پاییز در یک قدمی
دوشنبه 31 شهریور 1393 11:56
دقیقا همچین روزی بود که اولین کتاب فارسیم رو بهم دادن ... روز شماری میکردم تا انقدر بزرگ بشم که رو جلد کتابم 5 تا گل باشه نه یکی ... چند سال دیگه اونقدر بزرگ میشم که رو جلد کتابام فقط عکس پوست باشه؟ + دارم آماده میشم برای شروع بخش جدید در بیمارستان "ا"
-
مَرده و غیرتش
جمعه 21 شهریور 1393 16:31
استاد و 7-8 تا از بچه ها بالاسر یکی از مریضای بخش داخلی ان... دیر رسیدم و باید برم پشت همه وایسم ... مسلما هیچی از این پشت دیده نمیشه و مجبورم همونطور که گوشم به استاده، دور و اطرافو نگاه کنم... چشمم میخوره به مریض تخت کناری که یه پسر حدودا 30 ساله اس و میخواد با ایما و اشاره بهم یه چیزی بگه... میرم نزدیکش و میگم بله؟...
-
مملکته داریم؟
دوشنبه 17 شهریور 1393 00:02
خیلی سوز داره هر ترم جزو نفرات برتر بشی ... حتی اونوقتی که علوم پایه دادی جزو سه نفر برتر دانشگاه شده باشی، بعد خودت با پای خودت بری بگی احیانا نمیخواید به من کادویی چیزی بدید؟ تشویق -ِ خونم اومده پایین مسئولین محترم هم بعد از ارجاع دادنت به این و اون و نامه نگاری و در جریان گذاشتن رئیس دانشکده و دانشگاه و معاونین و...
-
استاد +18
یکشنبه 9 شهریور 1393 15:18
تقریبا آخرین امتحان ترم 5 رو میخواستم بدم که دیگه وارد فرجه برای امتحان علوم پایه بشم. اواخر دی ماه بود اگه اشتباه نکنم... آنفولانزایی گرفته بودم که بیا و ببین ... استخوان درد فوق العاده شدیدی که تا حالا تصورشم نمیکردم آدم میتونه تا این حد بدنش درد بگیره، آبریزش بینی در حد شیر آب، چشمای قرمزی که با هر بار پلک زدن،...
-
تبعیض
پنجشنبه 6 شهریور 1393 09:53
میگم این استادای زن بیشتر به پسرا توجه میکنن نگید نه برگشته گفته هرکی حول و حوش یک موضوعی که خودش مشخص کرده یه تحقیق خیلی جامع و کامل براش بیاره وگرنه نمره بی نمره. بعد ما عین اسکولا پاشدیم رفتیم یه هفته از خواب و خوراکمون زدیم که یه چیز خوبی از آب در بیاد اونوقت شبی که فرداش قراره کارو تحویل بدیم و من دارم فونت و...
-
آزمایشگاه بیوشیمی
دوشنبه 3 شهریور 1393 18:36
صحنه اش قشنگ یادمه ولی یادم نیست ترم یک بودم یا دو ... تو آزمایشگاه بیوشیمی قرار بود برای اولین بار ادرار مریض رو با پیپت بلند کنیم بریزیم تو لوله آزمایش خودمون. بعد بهش صد تا ماده اضافه کنیم تا ببینیم طرف دیابتی، پروتئینوری ای چیزی نداشته باشه... یه قسمتشم بذاریم زیر میکروسکوپ برای تشخیص احتمالی هماچوری (حتما میدونید...
-
بنام خدا
شنبه 1 شهریور 1393 09:56
داشتم فکر میکردم، دیدم چند سال از دانشگاه رفتنم گذشته ولی من هیچکدوم از خاطره هامو رو کاغذ نیاوردم... این شد که این وبلاگو ساختم تا از این به بعد خاطراتم حفظ بشه ... امیدوارم دوستای خوبی اینجا پیدا کنم ... فعلا همین +راستی ساختنِ اینجا مصادف شد با روز پزشک ... هرچند این وب فعلا هیچ بازدید کننده ای نداره ولی من تبریکمو...