تزریقات!

پنج شنبه اس  و تو تزریقات اورژانس بجز خانوم "ا" و سرپرستار محترم، آقای "ق"، کسی نیومده و "من" مجبورم بشینم تو Station و مشخصات مریضارو تو دفتر وارد کنم. سَرَم تو کار خودمه که بوی سیگار باعث میشه سَرَمو بگیرم بالا ... یه آقای سراسر مشکی پوش حدودا 38-40 ساله قبض آمپولشو میده....ته چهره اش شبیه آقای شجاع کاوه اس ... ولی چهارشونه تر و بلندتره و از اون لوتی هاس ひげ男爵(笑) のデコメ絵文字

آقای "ق" میگه برید آماده شید الان خانوم دکتر میاد براتون میزنه. نمیتونم اعتراض کنم چون قراره یه هفته هرچی آقای "ق" میگه انجام بدم تا بهم آنژیوکت بچه ها رو یاد بده...

تو اتاق که دارم سرنگ رو آماده میکنم با اینکه انقدر سَرَم رو پایین انداختم و اخم کردم که به خودش اجازه حرف زدن نده ولی بازم میتونم سنگینی نگاه و لبخند کجی که رو لباشه رو حس کنم...   

   بالاخره آمپولش رو میزنم 

با یه لحن خاصی میگه خانوم دکتر کارت درسته... خدا پدرتو بیامرزه (و سیبیلاشو تاب میده). میره و نیم ساعت بعد میاد با سِرُم ...میگه خوب نشده بودم دوباره رفتم دکتر اینو داده.

شنبه میاد با آمپول B complex، یکشنبه با رفیقشون برا دگزا و امروز هم پسرعموشون رو آورد B complex برنه ...


+ دو سه روز باید به خودم Off بدم وگرنه علاوه بر خودش، وابستگانش هم سوراخ سوراخ  میشن ... والا :)

با عرض پوزش از اردلان شجاع کاوه عزیز ...

نظرات 130 + ارسال نظر
تجربی چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 10:19 ب.ظ

من دیگه دارم میرم سر درسم.ببخشید میخواستم این گلو واستون بفرستمو برم که دیدم شما منو شناختید
اینو میخواستم بدم و برم ...

به سلامت
موفق باشی

+ مجددا مرسی از گل

baran چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام خانم دکتر. خیلی جالب بود

salam
mer30

یه دختره چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 11:12 ب.ظ http://arezoohammm9.blogfa.com/

خب مقصر شمایین که کارتون دُرُسته خانوم :))))))
اگه از همون اول فلجش میکردی دیگه فکُ فامیلُ نمیاورد خدمتتون :D:D:D

ta hala enghad ghane nashode budam

هستی چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 11:16 ب.ظ http://wwwkonkoriha.persianblog.ir

میگم این تجربی هم عاشقا
گل .........
شما که به ما سری نمیزنی

دختر خوبیه :)

خب آپ میکنی خبر بده دوستم
اومدم

سروش پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 12:12 ق.ظ

ی استادی داشتیم ک میگفت تو اینجور مواقع اب مقطر یا هوا اگه تزریق کنیم دردش خیلییییه و طرف شرطی سازی کلاسیک میشه ک دیگه نیاد خخخخخخ البته اون وریدیو میگفت نمیدونم عضلانیش چجوریه شما امتحان کنین ببینین عکس العملشون چیه خخخخخخخ
راستی خانوم دکتر باورتون میشه من تاحالا امپول نزدم ب کسی ؟ اصلان حال اینکارارو ندارم تازه انژیوکت رو یاد گرفتین مثلا اخرش ک چی

آره به ما هم از این چیزا یاد دادن

+ شما چقدر دپرسید ...
آخرش بریم بهشت دیگه

یادداشت های امیر پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 12:36 ق.ظ http://amirnotes.mihanblog.com

متفاوت ترین یادداشت ها در یادداشت های امیر با عناوینی چون:
دختری با آرایش غلیظ!!
الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی!
خون فقیر از چه رو بی بهاست؟!
و......

موفق باشید!

علی پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 01:05 ق.ظ http://web-neveshteh.mihanblog.com

سلام .با افتخار لینک شدید.
منو با اسمه وب نوشته های یک دانشجو لینک کنید.
باسپاس

سلام ممنونم
شما هم لینک شدید

ونوس پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 06:51 ق.ظ http://sepantaaaa7.mihanblog.com

من اعتراض دارم به رنگ سرخ که سوزاننده است، به آبی که سرده،
به زرد که رنگ جداییه، به هر رنگی که رنگ روح زندگی توش نیست،
چون به عقیده شخص خود من جناب رییس، رنگ روح زندگی سبزه...فقط سبز!(زنده یاد خسرو شکیبایی- خانه سبز)

سلام
صبح سبزتون قشنگ

مرسی از متن زیبات...
سلام
ظهر نارنجی تون قشنگ :)

هستی پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 01:59 ب.ظ http://wwwkonkoriha.persianblog.ir

خوشم میاد از این تجربی.
چشم از این به بعد
تازه واردیم در وبلاگ نویسی

:))) حالا همیشه همینجاسا... همین که یکی خوشش اومده ازش غیبش زد
تجربی کوشی؟؟؟

+ Expert میشی ... صب کن حالا

حمیده پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 03:36 ب.ظ

سلام.من پزشکی تهران میخونم.ترم1.میشه لطف کنید و تجربه تون رو که مهم هست بهم بگین.ممنون

سلام ... تبریک میگم قبولیتو
خب در چه موردی مثلا؟
مهمترین تجربه من از ترم 1 این بود که استرس نمره نداشته باشم ... دانشگاه مثل دبیرستان نیست
17 هم نمره خوبیه

ستاره پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 06:16 ب.ظ http://setareeteacher.mihanblog.com

چه باحااااااااااال


چشات باحال میبینه

سعید پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 06:51 ب.ظ http://caligraphy.persianblog.ir

سلام خوبی شما؟؟
ببخشید با تاخیر اومدم



خاطره جالبی بود
فکر کنم مریضی اون آقا سیبیلو واگیر داشته به همه دوستان و فامیلشون سرایت کرده بوده

سلام ممنون ... خواهش میکنم
نه بنده خداها رو کشونده بود آورده بود

تجربی پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 07:12 ب.ظ

سلام خوبید خانم دکتر؟میخواستم بگم من میرم تا هفته ای یکبار چهار شنبه ها بیام
هم به خودم قول دادم هم به چند نفر دیگه به شمام خواستم بگم
الانم به شدت سرما خوردم.دو روز فجیح سرما دارم و اینقدر قرص و دارو خوردم خیلی گنگم.خیلی خوابم میگیره راستش
ببخشید این مدت مزاحمتون شدم
من عاشق خدا و خانوادم و همه ی آدم های مهربون و خوب و شهادتم

سلام ممنون
تصمیم خوبی گرفتی به شرطی که واقعا عمل کنی بهشاااا
ایشالا زودتر خوب بشی و بچسبی به درسات...سرماخوردگی یکی از حالگیرترین بیماری هاس

سروش پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 07:41 ب.ظ http://antagonist.blogfa.com

اره خانوم دکتر واقعا دپرسم
راستش به اینهمه انرژی داشتنتون حسودیم شد
امیدوارم هیچوقت دپرس نشدین واقعا به معنی واقعی کلمه هیچ چیزی برام معنی نداره خوشحالم ک اینجور نیسیتن

منم اونقدری که فکر میکنید انرژی ندارم
آدمیم بالاخره ... بعضی وقتا کم میاریم
ولی سعی من رو اینه که لحظه ها رو زندگی کنم... همین

Dr K پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.medstudent3.blogfa.com

عجب آدمایی هنوز هم پیدا میشن! فکر می کردم این چیزا دیگه از مد افتاده!
چرا همشم آشنا های مذکرش رو میاره.

توجوونیای ایشون این کارا مد بوده دیگه

+ شاید آشنای مونث نداره بنده خدا خب

مینو جمعه 2 آبان 1393 ساعت 12:01 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

بنده خدا شاید تا بحال هر چه آمپول میزده خیلی دردناک بوده و اینبار درد نداشته!

اگه بگم لیدوکائین به پنی سیلینش اضافه نکرده بودم چطور؟

یاسین جمعه 2 آبان 1393 ساعت 12:31 ق.ظ http://hampayepezeshki.blogfa.com

سلام خانم دکتر.خوب هستید؟
می گویم پیشنهاد می دادید برای تسریع در روند انجام کار و اتلاف نشدن وقت و انرژی پیشنهاد می دادید طرف همه ی اقوام و بستگان را سر یک ساعت مقرر جمع می کرد و از طرفی چون به سوراخ سوراخ شدن خیلی علاقه مند هستند٬با یک رگبار کلاشینکف کار همه را سریع انجام می دادید!!
واقعا از ملت در شگفت هستم.من خودم انقدر از امپول می ترسم که از بچگی پیش یک دکتر می روم که امپول تجویز نمیکند!!
ان وقت ملت داوطلب می شوند برای ترزیق امپول
شما هم از ان دکتر خوب ها شوید که امپول تجویز نمی کنند

سلام آقای دکتر...ممنون خوبم
مرسی از پیشنهاد
شما چجور دامپزشکی هستید که از آمپول میترسید؟؟؟ مگه به دام آمپول نمیزنید؟
اتفاقا من از اون دکتر بَدا میشم که هرکی بیاد بهش آمپول میدم...از بس به خودم آمپول زدن...باید یه جا عقده هامو خالی کنم بالاخره

h جمعه 2 آبان 1393 ساعت 12:08 ب.ظ http://konkour2014.blogfa.com

به قول استادمون چکاپ غلطه و علمی نیست دیگه نبینم همچین کلمه ای بکار ببریدا بدجوری ضایعمون کرد

در جواب کامنت "باهوش" بود؟

یاسین جمعه 2 آبان 1393 ساعت 04:03 ب.ظ http://hampayepezeshki.blogfa.com

سلام خانم دکتر.ممنون از راهنمایی تان...در موردش فکر می کنم
چرا امپول می زنیم.اما من سعی می کنم این کار را نکنم.دام بیچاره چه گناهی کرده؟؟
بدا به حال مریض هایتان.دلم به حال شان می سوزد

سلام خواهش میکنم
چرا این سعی رو نکنید؟ خب آمپول حتما براش لازمه دیگه... یا واکسن. اگه نزنید که دوستی خاله خرسه میشه اتفاقا

+ من که اصلا دلم نمیسوزه...یه همچین دکتر دل رحمی ام من

سروش جمعه 2 آبان 1393 ساعت 08:01 ب.ظ http://antagonist.blogfa.com

خوب کاری میکنین ک لحظه هارو زندگی میکنین
کاشکی منم حوصله و حالشو داشتم
واسم دعا کنین یا خوب بشه حالم یا عمرم تموم بشه(البته فقط با شهادت )
موفق باشین

شاید رفتن پیش یک روانپزشک/روانکاو خوب و تغییر Life style براتون مفید باشه هرچند منم برای بهبود حالتون دعا میکنم...

+ یه تجربه: رابطه آدم با خدا، ناخودآگاه خیلی تو حالش اثر داره...

آقای دکتر جمعه 2 آبان 1393 ساعت 10:28 ب.ظ http://newmind2.blogfa.com

نیومد دیگه آمپول بزنه؟
من یه دفعه اندوسکپی شدم و یک خانوم از جامعه پزشکی البته خود دکتره مرد بود خانومه ولی به هر حال دخالت داشت در اندوسکپی واسم کافی بود تا ابد ((:

من دیگه نرفتم اورژانس ...

کارش بد بود مگه؟

سروش شنبه 3 آبان 1393 ساعت 12:08 ق.ظ http://antagonist.blogfa.com

دکتر همه این راهارو رفتم اثر نداشت برام
یکم ک سطح درک بالا بره خیلی چیزا بی معنی میشه
این دنیای مزخرف ک دمای ی کارخونه ی تولید مدفوع بیش نیستن(اکثرشون) و چرخه زندگیشون بین اتاق خواب و آشپزخونه و دستشوییه هدف از ساختش چی بوده؟ اخرش اخر اخر اخرش ک چی؟
بیخیال خانوم دکتر هموم ک برام دعا کنین از سرمم زیاده

اتفاقا یکم سطح درک از اینی که شما فکر میکنید بالاتر بره میفهمید این طرز تفکر هیچی رو عوض نمیکنه جز اینکه فرصتتون رو هم از دست میدید
به فرض دنیا همینی باشه که شما میگید... واسه همه همینه
اگه دنیا خوب بود اونوقت خوب بودن آدما ارزشی نداشت
مهم اینه که تو دنیایی با اینهمه بدی ما خوب بمونیم

نافذ شنبه 3 آبان 1393 ساعت 07:47 ق.ظ http://nikta.blogsky.com

maryam شنبه 3 آبان 1393 ساعت 01:47 ب.ظ

خانوم دکتر دمت گرم با این همه کار و سختیه پزشکی وقت میکنی که هر روز بیای نت و نظرارو تائید کنی
خدایی کارت ایول داره

البته هر روز که نمیام ولی دسترسی دارم به اینترنت اکثر اوقات دیگه
خواهش میکنم

ستاره شنبه 3 آبان 1393 ساعت 05:51 ب.ظ http://setareeteacher.mihanblog.com

چشمام قشنگ خوندن!!!!

شکلات شنبه 3 آبان 1393 ساعت 06:34 ب.ظ http://www.note-of-me.blogfa.com

یه وخ عروست نکن !

نه بابا :)
خیالت راحت

سروش شنبه 3 آبان 1393 ساعت 09:50 ب.ظ

خانوم دکتر تحملش سخته بخدا سخته
من سیرم ازش
بابت این بحثام شرمندم

نمیدونم چی بگم...
گاهی وقت ها شک به هدف خلقت لازمه... اصلا شک لازمه رسیدن به یقینه
ولی نباید تو این مرحله زیاد موند...چون نه تنها سازنده نیست بلکه آدمو از درون تخریب میکنه
تا خودتونم نخواید هیچکس نمیتونه شما رو از این وضع بیرون بیاره

AhmadReza شنبه 3 آبان 1393 ساعت 10:24 ب.ظ http://startagain95.blogfa.com

سلام خانوم دکتر
ممنونم سر زدید !
انشاله اینترن شدید انتقامتونو بگیرید و اون موقع تا میتونید حرف زور بزنید

سلام خواهش میکنم
کی گفته اینترن نیستم الان؟؟؟؟

دخترمهر شنبه 3 آبان 1393 ساعت 10:48 ب.ظ http://zendegi-1393.blogfa.com

دکی جون کجایی دلمون برات تنگیده

فدات بشم
تو لباسامم

سروش یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 02:20 ب.ظ http://antagonist.blogfa.com

خانوم دکتر چیزایی ک ب اکثریت امید واسه زندگی و عشق ب این دنیای مزخرف میده واسه من خاطرست
اگه کسی عقده ای نباشه و در عین حال واقعگرا باشه مثل من میشه
ی دبیر شیمی داشتیم ک میگفت یکی از بزرگترین نعمتای خدا خریته کاش کنم خر بودم درک نمیکردم
ب هدف خلقت ک هر چی فک میکنم بیشتر تو باتلاق فرو میرم ولی میدونم ک خدایی وجود داره و دین حق اسلام و مذهب حق شیعست ولی کاشکی وجود نداشتم هیچی نمیتونه منو ب تحمل وادار کنه
تحمل سخترین کار دنیاست

اگه واقعا میدونید که خدایی وجود داره پس بهش اعتماد کنید که هدفی داشته از خلقت ... حتی اگه تا آخر عمرتون هم به اون هدف پی نبرید
من چند تا فیلسوف عالیقدر میشناسم که مطمئنم برای همه این سوالا جوابی دارن... بشینید پای صحبتشون ... شاید دلایلشون قانع کرد شما رو ... شاید آرامش گرفتید

ثمین یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 05:36 ب.ظ http://historystories.blogfa.com/

سلام خانم دکتر
وقتی که نوشتین دود سیگار باعث شده سرتونو بیارید بالا و اصلا صداتون نکرده یعنی قشنگ سر فرصت داشته دیدتون میزده
عجب آدمایی پیدا میشن
دوباره که نیومد. نه؟ منظورم بعد از آف!

سلام...
ینی خوشم میاد دوستان به نکات ظریفی توجه میکنن که خودم الان متوجهش شدم
من هنوز تو آفم والا ...

زهرا یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 09:43 ب.ظ http://1z1m1.blogfa.com/

خخخخخخخخخ
باشد ک جمیعا سوراخ سوراخ شوند

طفلکیا

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 10:19 ب.ظ

خانم دکتر باور کن از حس فضولی دارم میمیرم که بفهمم ترم چندی؟:دی
خو چی میشه بگی:دی

ای جــــــــــان
تو سرازیری أم

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 10:29 ب.ظ

یعنی میش منم یه روز بیامو خاطرات پزشکیمو بنویسم یا همش میشه برام یه رویا و خواب و من این ارزو رو قراره با خودم به گور ببرم؟!؟!؟!
الان داری احیانا ترم"ای جان"رو میگذرونی؟

باورت میشه چندین سال پیش تیکه اول همین جمله ای که گفتی رو تو وبلاگ یه خانوم دکتری نوشتم؟؟؟
وایییییییی
کلید اسرار

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 10:32 ب.ظ

اها یعنی پس بالا 7ترم رو رد کردی ؟ایول

(آیکون نگاه به آسمان همراه با سوت )

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 10:37 ب.ظ

وای جدی میگی؟خدا از دهنت بشنوه!کاشکی منم به هدفم برسم!
اخه میدونی من سال چهارم نیستم!1سال پشت کنکوری هم نیستمدوستام الان ترم 5هستن و من خونه نشین

ببین یکی از دوستای من 4 سال پُشت کنکور نشست پنجمین سال تهران قبول شد پزشکی
امیدتو هیچوقت از دست نده
امید واهی هم به خودت نده البته

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 10:44 ب.ظ

یعنی میشه منم جوری بخونم سر از تهران دربیارم؟
امید واهی هیچوقت به خودم ندادم...چون میدونم تواناییشو دارم که قبول بشم.این توان رو در خودم دیدم که اومدم از ریاضی به تجربی!
من اولین کنکورم ریاضی بود حتی!که از تابستونش نشستم زیست خوندم!

اگه با شناختی که از خودت داری میدونی که از پسش بر میای پس تمام توانتو بذار تا قبول شی
از خیلی چیزای الکی این 1 سال بزن... نذار هیچوقت حسرت پزشکی به دلت بمونه ... از یه مشاور خوبم کمک بگیر

maryam یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 11:06 ب.ظ

یک دنیا ممنون بابت حرفات(این لباش چرا اینجوریه؟مدل امروزیه...پروتزیه)
9-10ماه دیگه منتظر شنیدن خبر قبولیم باش

جوون پسنده دیگه

ایشالا که با خبر خوش میای اینجا میگی قبول شدی
وبلاگم میزنی لینکت میکنم تو قسمت دوستای پزشکم

سروش دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 01:23 ق.ظ

تنها کسی ک بهم ارامش میدا استاد علی صفایی حایری(ع.ص) هست ک با اسم مخفف کتاباشو چاپ میکرد تا ازیتش نکنن اونم هیشکی درکش نکرد خانوم دکتر کتاب مسولیت سازندگی و نامه های بلوغشو ک میخونم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم حس کسیو دارم ک اومده تو ی طویله و ینفرم درو روش قفل کرده و مجبوره اونجا بمونه
با این ک اعتقاد دارم ولی در عرصه ی عمل خیلی طاقتم کمه
راستی شرمنذه بخاطر لحنم منظورم شما نیستین اصلا اکثریتو میگم

منم قبلا کتاب نامه های بلوغ رو خوندم ولی این برداشتی که شما داشتید به من غلبه نکرد چون زاویه دیدم با شما خیلی فرق داره ...
بنظرم برید پای صحبت کسایی که دنیا رو جبر محض نمیدونن هم بشینید
حداقل با تئوری فکریشون آشنا بشید شاید قانع کننده بود واستون

+ ایراد نداره ... میدونم

وااااااااااااا این دیگه کیه

چقدتابلوئه

الهی بگردم...دلم براش سوخت

نمیگم دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 03:19 ق.ظ

بد بد بد

جاااان؟ :)))

بنیامین دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 11:18 ق.ظ http://oceanme.blogfa.com

سلام فک کن طرف برا بار اول که اومده برا آمپول الان امپولشو زدین داره میره تو راه فک میکنه چطور باز بیام اینجا آمپول بزنم میره با یه بهونه ای میاد باز دوباره اونو که میزنه باز فکرش مشغول میشه و میگه اینبار به چه بهونه ای برم کل روزو فک میکنه تو ذهنش تصویر سازی میکنه باز میاد دغدغه های مردم نیگا تورو خدا
آدم خندش میگیره بقول دکتر سروش نعمت خریت رو خدا زیاد در درونش نهادینه کرده
فقط خدا نرسونه اون روزیی رو که بعداز مورد های این چنینی حرص همه ی اینارو سر یکیشون خالی کنیدکدوم بدشانسیه اون
موفق باشی داکتر شدیدا التماس دعا!!!!!!):

سلام...
حالا بخند به این بنده خدا، دو روز دیگه خودت عاشق میشی ببینم چیکار میکنی میای میگی دکتر دستم به دامنت هرچی فک میکنم راهی پیدا نمیکنم بیا آستین برام بالا بزن... حالا ببین

نه بابا حرص چیه...من کلا میخندم تو این مواقع
مرسی توأم موفق باشی

بنیامین دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 11:43 ق.ظ http://oceanme.blogfa.com

راستی آقای دکتر'ذهن نو' حذفیدن وبشونو!!!!!!!!!):

عجیبه...تازه تأسیس بودا
بهرحال مرسی از اطلاع رسانی!

بنیامین دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 01:14 ب.ظ http://oceanme.blogfa.com

خانوم دکتر میگما دانشگاهتون از چه نوعس؟؟؟سراسری اس عایا؟؟؟اینکه جوز سوؤالاته ممنوعه که نی

گوشه سمت چپ وبلاگ نوشتم که سراسری ام
یه کنکوری باید همه قسمت ها رو دقیق بخونه نچ نچ نچ نا امیدم کردی

بعععععععله!!!
خخخخخخ ایوای عجب سوتی!!!
گوشه سمت چپو همون روز اول وبلاگ خوندم یادم نبود

یه کنکوری باید حافظه قوی داشته باشه ... دوباره نچ نچ نچ نا امیدم کردی

سروش دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 02:05 ب.ظ

حس میکنم کمن کسایی ک ب عمق مطالب این شخصیت پی میبرن راستی ایشون اصلا جبری نیس اصلااا
نمیفهمم اینا ک تموم هم و غمشون شکم و روابط جنسیشونه چجوری اینجور هستن و اصلا زجر نمیکشن از این دنیا یاد ی جمله افتادم اگه اشتباه نکنم از امام علیه میگه هرکس همتش آنچیزی باشد ک در معده اش وارد میکند ارزشش آن چیزیست ک از آن خارج میکند
تا اینجاش مشکلی نیس چون هر کی زندگی خودشو میکنه مشکل جاییه ک بخاطر امثال اینا گاها امثال من باید تاوان بدیم ک این دیگه خیلی غیر قابل تحمله
خانوم دکتر تو این ایام واسم دعا کنین خواهش میکنم.
موفق باشین نمیدونم چرا بحث اینجوری شد اصلا

من نگفتم ایشون جبری أن... گفتم برداشت من و شما از خوندن مطالب ایشون فرق داره (که میگید انگار در طویله رو روتون قفل کردن (یعنی برداشت جبری گرایانه)) ...یکی قشنگیه منظره رو میبینه و یکی کثیفیه پنجره رو
بنظرم یه نکته خیلی مهمه اونم اینه که شاید فهم بالا باعث بشه فرد زجری رو تحمل کنه ولی لزوما هرکسی که زجر میکشه فهمش بالاتر از بقیه نیست!!!!!!!
این جمله امام علی خیلی قشنگه هرچند در نظر بگیرید ایشون با همه سختی هایی که باعث شد بگن استخوان در گلوشونه ولی چقدر سازنده بودن و فعال... یعنی بدی ه شرایط رو فعالیت ایشون تأثیری نداشت...چیزی که متأسفانه شما دچارش شدید اینه که در یه حالت سکون خودتون رو قرار دادید و تلاش رو بی فایده میدونید (با شناختی که ازتون پیدا کردم)
میدونم حرفای من هیچ تأثیری رو شما نداره پس به دعا بسنده میکنم و آرزوی موفقیت میکنم براتون


قلمت را بردار ،
بنویس از همه خوبیها ، زندگی , عشق ، امید
و هر آن چیز که بر روی زمین زیبا است
گل مریم ، گل رز
بنویس از دل یک عاشقِ بی تاب وصال
از تمنا بنویس
از دل کوچک یک غنچه که وقت است دگر باز شود
از غروبی بنویس که چو یاقوت و شقایق سرخ است
بنویس از لبخند
از نگاهی بنویس که پر از عشق به هر سوی جهان می نگرد
قلمت را بردار ، روی کاغذ بنویس :
زندگی با همه تلخی ها شیرین است ...

تو درمانگاهید دکتر؟؟؟
چی میشد آدم تو یه حس خوب میموند یه مدت انقد خوب میشششششد):
حس ناامیدی دپرسی کسالت خر است گاو من است)):

حملات نا امیدی مشکل همه ماست نه فقط کنکوری ها
به خودت مسلط باش پسرم

سروش سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 01:54 ق.ظ

خانوم دکتر خیلی قشنگ بود این قسمت حرفتون:
شاید فهم بالا باعث زجر بشه ولی لزوما کسی ک زجر میکشه فهمش بالا نیست...
خیلی قشنگ گفتین چون اخیرا از درک و زجرم دارن سو استفاده میکنن
ولی این ک گفتین برداشتمون فرق میکنه رو کاملا درست گفتین راستی بنظر شما واقعا من شبیه اون هستم تو کارتون گالیور ک میگفت من میدونم نمیشه؟ خخخ دویتام میگن فتوکپیشی! خخخ
خانوم دکتر منم مشکلم تو عرصه ی عمله ک کم میارم ولی تو حرف و ایدولوژی مشکلی ندارم تقریبا
راستی خیلی ممنون بابت شعر قشنگتون یمقدار مفهومش خاص و سنگین بود مرسی

خواهش میکنم ...
واقعا زندگی با همه تلخی هاشه که شیرینه ...
حرف و ایدئولوژی به تنهایی فایده ای نداره.عمل باید.

+ کارتونی که گفتیدو ندیدم...

سروش سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 08:42 ب.ظ http://antagonist.blogfa.com

شایدم علتش کاهش شدید سروتونین تو مغذمه ک باعث اینهمه ادعای درک و ... شده خخخخخ
اون کارتونه ک گفتم یکی بود توش خیلی بدبین بود دوستام میگف مثل اون هستی خخخخخ
موفق باشین خیلی با این حرفا سرتونو درد اوردم این چند روز

کاهش سروتونین که با دپرشن همراهه ... ادعای درک و اینا رو بیشتر میشه به توهم ربط داد :)))))

+ مغذ؟؟؟؟

سروش چهارشنبه 7 آبان 1393 ساعت 02:11 ق.ظ

خب دیگه دپرسا ب شرط بالا تر ار نرمال بودن بهره هوشی بیستر احساس درک دارن و فکر میکنن خودشون ففط خودشونو درک میکنن الان یهنی گفتم ک ایکیوم بالاس ایا؟ خخخخ
ولی بیشوخی خیلی بد دردیه دپرشن البته اینجور ک بنظر میاد شما ترم بالایی منین و دیگه از قسمت سخت تحصیل عبور کردین احتمال دپرشن ناشی ار درس واستون پایینه
راستی این مغزش نوروبلاستوم داره شده مغذ خخخ

من فکر نمیکنم دپرشن شما به درس هم مربوط بشه ... کلا با دپرشن حال میکنید حالا هروضعیتی که باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.