Dr.x
Dr.x

Dr.x

چیپس

تو کتابخونه نشسته بودم به درس خوندن  که شدیدا هوس چیپس زد به سرم. انقدر شدید که بعد از هر جمله ای که میخوندم صدای خِرِچ خِرِچ تو ذهنم پخش میشد... از اونجایی که خیلی زشت بود با روپوش سفید از بوفه بیمارستان همچین چیزی بخرم سعی میکردم حواس خودمو پرت کنم ... ولی مگه میـــــــــشددددد؟؟؟

پاشدم پالتوم رو تنم کردم  و رفتم به سمت درِ پُشتیِ بیمارستان که جلوش یه دکّه اس ... چند نفری داشتن خرید میکردن، کنارشون وایسادم و همونطور که منتظر بودم نوبتم بشه یکی پشت سرم با داد گفت: "چند بار بگم نه؟ حرف تو گوشِت نمیره؟" برگشتم دیدم یه خانومیه که دست دختر بچه شو گرفته و داره میکِشَتِش

زنه همینکه نگاهش افتاد به من چشاش یه برقی زد و رو به دخترش گفت: این خانومه همونه که به خاله اشرف آمپول زد ... یه بار دیگه بگی پفک، بهش میگم یدونه هم به تو بزنه ...


+ هیچی دیگه ...

بیسکوییت مادر با شیر خریدم :|

نظرات 153 + ارسال نظر
معتاد شنبه 13 تیر 1394 ساعت 09:47 ب.ظ

معتادم کردی گذاشتی اونجا بعد میخندی؟

پست
جدی بسختی؟ منم میخوام
آبی خیلی دوس دارم

کجا گذاشتمت؟؟؟ شفاف سازی کن ملت فکر بد میکنن الان
یکم باید برنامه نویسی بلد باشی
اگه نیستی، برو قالب ساز آنلاین پیچک، میسازه برات

معتاد یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 09:44 ق.ظ

اینجانب شیما خانم معتاد به پست های خانم دکترx!بودم چرا بودم؟ چون دیگه پستی نیست
مرسی
پست بذارااااااااااااااااااااااا

عه واااا
فدات بشم ...

شیما سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 05:33 ب.ظ http://darojbash.blogfa.com/

سلام عزیزم خوبی؟آپ نکن باشه؟ به منم سر بزن

باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.