شرح حالِ 30اُم

برای کارآموزی بهداشت هر دو سه نفری رو انداخته بودن یکی از مراکز بهداشتی درمانی. من و یکی از آقایون هم افتاده بودیم مرکز بهداشتی که تقریبا تو حاشیه شهر بود.

از اونجایی که خوابگاه پسرا به اون مرکزی که ما بودیم دور بود و رفت و اومد برای ایشون خیلی سخت میشد، روز دوم سوم قرار گذاشتیم ایشون نیاد و من براشون قاچاقی حضور بزنم ... در عوض موقعی که از مریض ها شرح حال میگیرم، Recorder بذارم و زحمت پیاده کردنش رو کاغذ با ایشون باشه.

روز آخر بود و ساعت 12 و ربع ظهر... درب مرکز هم 12 و نیم بسته میشد... باید 30 تا شرح حال به استاد تحویل میدادیم ولی هنوز یدونه کم بود.

همینطور که خداخدا میکردم یه مریضی بیاد تا استاد مجبور نکنه یه روز اضافه بیام مرکز، دیدم یه پسر 18-19 ساله و به غایت سوسول داره از در میاد تو ...  ادامه مطلب ...

همون قرمز خودمون

چند وقت پیش رفته بودیم بخش دیالیز ...با یه استاد شدیدا مردسالار که هر بحثی پیش میومد یه جوری ربطش میداد به اینکه ما مردا خیلی خوبیم  حواستون باشه خلاصه...

یادم نیست بحث سر چی بود که برگشت گفت آقایون فقط 3 رنگ اصلی رو تشخیص میدن. این سوسول بازیا که این آبیه آسمانیه اون نیلیه اونیکی فیروزه ای، مال شماهاس (اشاره به ضعیفه های حاضر در جمع)

همونطور که بادی به غبغبش انداخته بود، چارت Dipstick رو گرفت دستش گفت مثلا این چه رنگیه الان؟؟؟

یکی از پسرا با خوشحالی: گلبهــــــــــــی

یکی دیگه از پسرا (خطاب به پسر قبلی): کوری تو؟؟؟ جگریه                 استاد  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif


+ یکی هم پشت سرم بود میپرید میگفت آجری آجرییییی 

پاییز در یک قدمی

دقیقا همچین روزی بود که اولین کتاب فارسیم رو بهم دادن ...

 روز شماری میکردم تا انقدر بزرگ بشم که رو جلد کتابم 5 تا گل باشه نه یکی ... 

چند سال دیگه اونقدر بزرگ میشم که رو جلد کتابام فقط عکس پوست باشه؟ 


+ دارم آماده میشم برای شروع بخش جدید در بیمارستان "ا"


مَرده و غیرتش

استاد و 7-8 تا از بچه ها بالاسر یکی از مریضای بخش داخلی ان...

دیر رسیدم و باید برم پشت همه وایسم ... مسلما هیچی از این پشت دیده نمیشه و مجبورم همونطور که گوشم به استاده، دور و اطرافو نگاه کنم... چشمم میخوره به مریض تخت کناری که یه پسر حدودا 30 ساله اس و میخواد با ایما و اشاره بهم یه چیزی بگه... میرم نزدیکش و میگم بله؟ با اخم خیلی شدید میگه موهاتو بکن تو

جا میخورم یه لحظه ...  ادامه مطلب ...

مملکته داریم؟

خیلی سوز داره هر ترم جزو نفرات برتر بشیReading a Book ... حتی اونوقتی که علوم پایه دادی جزو سه نفر برتر دانشگاه شده باشی، بعد خودت با پای خودت بری بگی احیانا نمیخواید به من کادویی چیزی بدید؟ تشویق -ِ خونم اومده پایین 

مسئولین محترم هم بعد از ارجاع دادنت به این و اون و نامه نگاری و در جریان گذاشتن رئیس دانشکده و دانشگاه و معاونین و برآورد بودجه و هماهنگی با محیط زیست و شهرداری و وزارت نیرو و غیره بعد از یک ماه برای شما 50 صفحه پرینت رایگان در نظر بگیرند...

 اصن اشک تو چشام جمع شده از خوشحالی ... 


+ ساعت مطالعاتیم تو ترمی که گذشت ... (از راست به چپ)


استاد +18

تقریبا آخرین امتحان ترم 5 رو میخواستم بدم که دیگه وارد فرجه برای امتحان علوم پایه بشم. اواخر دی ماه بود اگه اشتباه نکنم...

آنفولانزایی گرفته بودم که بیا و ببین... استخوان درد فوق العاده شدیدی که تا حالا تصورشم نمیکردم آدم میتونه تا این حد بدنش درد بگیره، آبریزش بینی در حد شیر آب، چشمای قرمزی که با هر بار پلک زدن، انگار سیم ظرفشویی میکشیدم روش...گلوم به حدی ورم داشت که نفس نمیتونستم بکشم  و خلاصه هرعلامت اختصاصی و غ اختصاصی ای که شما بتونید به آنفولانزا ربط بدید تو من دیده میشد. به هزار مصیبت خودمو رسوندم به آموزش دانشکده تا اونا منو با این وضع ببینن و رحمی کنن. حداقلش این بود که اگر افتادم شاهد داشته باشم که من روز امتحان حالم بد بوده که استاد نمره بده.

هردوتا مسئول آموزش که خانوم هم بودن به اضافه ی یکی از اساتید علوم پایه تو اتاق بودن و طبق معمول استاد مربوطه در حال شوخی و خنده با زن ها بود... چرخش چشم و ذهن +18 ایشون زبان زد خاص و عامه و حاضرم قسم بخورم که اگه استاد نمیشد بدون شک یکی از متجاوزین به نوامیس مردم میشد. 

داخل اتاق که شدم  ... ادامه مطلب ...

تبعیض

میگم این استادای زن بیشتر به پسرا توجه میکنن نگید نه

برگشته گفته هرکی حول و حوش یک موضوعی که خودش مشخص کرده یه تحقیق خیلی جامع و کامل براش بیاره وگرنه نمره بی نمره. بعد ما عین اسکولا پاشدیم رفتیم یه هفته از خواب و خوراکمون زدیم که یه چیز خوبی از آب در بیاد اونوقت شبی که فرداش قراره کارو تحویل بدیم و من دارم فونت و سایز و اینا رو ویرایش میکنم که دیگه پرینت بگیرم یکی از پسرا زنگ زده راجع به یه چیزی بپرسه. آخرش میگم راستی موضوع تحقیقتون چی بود؟ که آقا یدفه یادش اومده که تحقیقی هم داشتیم و فردا آخرین مهلت تحویلشه ... خواهش و التماس که من به اینترنت دسترسی ندارم ... توروخدا برام یه کاری کنید ما هم دلمون سوخت برا بنده خدا. رفتیم یه چیزی سمبل کردیم براش و خب البته سعی کردم خوب بشه ولی مسلما به پای تحقیقی که آدم یه هفته روش کار کنه که نمیرسه

فردا با همون آقا رفتیم انتشارات و جفتشو پرینت گرفتیم... 

ادامه مطلب ...